رادیو کودک

در این سرویس شما می توانید به دریایی از پادکست در زمینه های کودک، تغذیه، خانواده و سلامتی، داستان های صوتی، بازی های رایگان و ... دسترسی داشته باشید.

توضیحات بیشترتوضیحات کمتر

تب‌های اولیه

۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
روزی روزگاری در یک جنگل سرسبز شیری زندگی میکرد. آقا شیر که دیگه کم کم داشت پیر میشد نمیتونست به سرعت قدیم بدوه. بخاطر همینم خیلی وقتا نمیتونست شکار کنه و گرسنه میموند.  یک روز همینطوری که داشت در جنگل پرسه میزد و دنبال غذا میگشت به یک غار برخورد....
خانواده ی موش ها در یک نانوایی زندگی میکردند و از نان ها و کیک ها تغذیه میکردند. نانوا همه ی راه ها را برای بیرون کردن موش ها از نانوایی اش امتحان کرده بود و موفق نشده بود. تا اینکه روزی تصمیم گرفت دشمن اصلی موش ها یعنی "گربه" را به نانوایی بیاورد...
روزی روزگاری جغدی در یک جنگل زندگی میکرد که با یک قو که در دریاچه زندگی میکرد دوست بود. قو پادشاه تمام قو های دریاچه بود و همه به او احترام میگذاشتند و هروقت هرکس مشکلی داشت به سراغ قو می آمد تا او مشکلش را حل کند. جغد فکر میکرد که چون قو پادشاه است...
درخت بلوط همیشه فکر میکرد که از نی هایی که در نزدیکی او روییده اند، خیلی قویتر است. با خودش میگفت: "من در مقابل طوفان صاف و محکم می ایستم و وقتی باد می وزه هیچ وقت از ترس خم نمیشم. اما این نی ها خیلی ضعیف هستند، تا باد می آید خم میشوند." همان شب یک...
روزی روزگاری در دل یک جنگل، یک برکه ی کوچک و زیبا بود که ماهی ها، قورباغه ها، و خرچنگ های زیادی در آن زندگی میکردند. دو ماهی به اسم های "بادی" و "بودی" هم در این برکه زندگی میکردند که از همه ی ماهی ها بزرگتر و زیباتر بودند. و به همین دلیل به ظاهر...
روزی روزگاری مرغ دریایی پیری در کنار دریاچه ای زندگی می کرد مرغ قصه ما انقدری پیر شده بود که دیگه نمی تونست مثل قدیم ماهی ها را شکار کنه بخاطر همین هر روز داشت کمتر از روز قبل شکار می کرد و داشت از گرسنگی می مرد اما فکری به ذهن ش رسید تا بتونه راحت...
یک روز بچه فیل قصه ما، در جنگل به راه افتاد تا برای خودش دوستی پیدا کند.  اول از همه خانم میمون را روی درخت دید ازش پرسید: "با من دوست میشی؟" میمون جواب داد: "من دنبال دوستی هستم که مثل من بتونه روی شاخه ها تاب بازی کنه، تو خیلی بزرگی، نمیتونی مثل...
قصه-صوتی-بره-سفید-با-صدای-مریم-نشیبا
مریم نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
در روستای قشنگی دختری به نام نرگس با خانواده اش زندگی می کرد. یک روز پدر نرگس کوچولو،یک بره کوچولو برای او آورد. بره کوچولو پشم های سفید قشنگی داشت به همین خاطر نرگس کوچولو اسم بره اش را برفی گذاشت. چند روز بعد پدر پشم های برفی را چید و نرگس با دیدن...
قصه-صوتی-اشتباه-جوجه-کبوتر-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
کبوتری بود که چهار جوجه داشت سه تا جوجه با طوق قهوه ای و و یک جوجه عجیب و غریب. سه جوجه طوق قهوه ایی داشتند و جوجه آخر گردنش سفید و بدون طوق بود. همه جوجه ها برای گردش و تفریح و بازی می رفتند و فقط جوجه آخری توی لانه می ماند. داستان"اشتباه جوجه...
دختر زیبایی به نام شهرزاد از وقتی به دنیا اومد نمی تونست درست راه برود در هنگام به دنیا اومدنش عضله پاش صدمه دیده بود و دکتر ها هم دیر فهمیده بودند بخاطر همین شهرزاد خانم خیلی سریع نمی تونست راه بره سریع بدوئه، در ورزش های خاصی شرکت کنه، یا حتی با...
قصه-صوتی-مهربونی-چقدر-خوبه-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
توی یه باغ بزرگ گل های رنگارنگی با هم زندگی می کردند، هر روز صبح خورشید خانم روی سر گل ها دست می کشید و اونها رو بیدار می کرد. تا اینکه یک روز علفی توی باغ در آمد و گل ها با دیدن علف خیلی ناراحت شدند و می خواستند که باغبان بوته علف را از باغ گل بکند...
قصه-صوتی-مرغ-مزرعه-مادر-بهتریه-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
توی یک مزرعه سر سبز و قشنگ خانم مرغه دنبال یک آشیونه می گشت. سحر و سپهر که با پدرشون توی انبار رفته بودند، خانم مرغه را دیدند که روی چند تخم نشسته بود. سپهر و سحر از آن روز به بعد هر روز چند بار برای دیدن خانم مرغه می رفتند. اماخانم مرغه برای خوردن...
قصه-صوتی-اشتباه-سینا-کوچولو-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
مادر یک روز به سینا گفت من چند روز مرخصی گرفتم تا خانه تکانی عید را انجام بدهیم. مادربزرگ و خاله ناهید برای کمک به آنها آمدند. سینا دوست داشت که کمک کند. و دوست داشت که ظرف ها را خشک کند اما یکی از ظرف ها را شکست و دست سینا برید. داستان" اشتباه سینا...

صفحه‌ها