رادیو کودک

در این سرویس شما می توانید به دریایی از پادکست در زمینه های کودک، تغذیه، خانواده و سلامتی، داستان های صوتی، بازی های رایگان و ... دسترسی داشته باشید.

توضیحات بیشترتوضیحات کمتر
امروزه در سنجش با گذشته، شمار بیشتری از خانواده‌ها و آموزگاران به این باور رسیده‌اند که کتابخوانی با کودکان می‌تواند تأثیر مهمی بر رشد ذهنی و احساسی کودکان داشته باشد. اما بیش‌تر آن‌ها نمی‌دانند از چه زمان باید برای فرزندان خود کتاب بخوانند و تا چه...
قصه-صوتی-هوهوی-جغد-خاکستری-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
جنگل پر از هیاهو و سر و صدا بود. روی درخت ها پرنده ها لانه کرده بودند. آقا کلاغه یک روز به همه پرنده ها گفت نمی دانم چرا اینقدر آقا جغده تنبله و همیشه و همه روز ها در خواب بسر می بره؟ آقا کلاغه توی جنگل چرخی زد و به همه حیوانات گفت که جغد چقدر می...
قصه-صوتی-مشکل-جنگل-سبز-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
در یک جنگل سبز و بزرگ، آقای شیر یک تصمیم مهم گرفته بود. شیرکه می دید از همه بزرگتره به همه زور می گفت و به همه دستور می داد و می گفت کارهای من رو انجام بدهید. حیوان ها دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند، یک مسابقه بین جیرجیرک و شیر برگزار کنند. داستان"...
قصه-صوتی-وزوزی-با-صدای-مریم-نشیبا
مریم نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
وزوزی داستان ما زنبوری بود که بلد بود اعداد را بشمارد. یک روز گل سرخ از او خواست که گلبرگ های او را بشمرد و بعد گل صورتی از او خواهش کرد که گلبرگ هایش را بشمارد و گل های بعدی هم خواستند که گلبرگ هایشان را بشمارد.... این برنامه در فصل زمستان پخش شده...
قصه-صوتی-بوق-بوق-بازم-بوق-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
دو تا داداش دوقلو در روزهای شلوغ عید با پدرشون برای خرید رفتند. ماشین ها توی خیابون حسابی بوق می زندندو بچه ها از پدرشون خواستند که اونهم بوق بزنه اما پدر برای بچه ها توضیح داد که بوق زدن الکی کار خوبی نیست. در این داستان به نویسندگی شهربانو...
قصه-صوتی-ماجرای-مهمونی-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
خونه علی کوچولو توی ماه فروردین شلوغ بود چون دایی محمد به خونه اونها اومده بود. علی کوچولو و پسر دایی ماهان که هم سن بودند ،بدون توجه به بقیه با صدای بلند شروع به بازی می کردند. در این برنامه خانم نشیبا داستانی در مورد بچه هایی که بدون توجه به بقیه...
قصه-صوتی-باغچه-زیبا-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
نرگس کوچولو دوست داشت که توی باغچه حیاطشان گل داشته باشند اما توی حیاط و توی باغچه گل نبود. نرگس به مادرش اصرار کرد که توی باغچه گل بکارند و نرگس کوچولو قول داد که از گیاهان و گل ها مراقبت کند. داستان"باغچه زیبا" با اجرای خانم مریم نشیبا د رصدا و...
قصه-صوتی-کوله-بار-پاییز-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
آخرین روزهای فصل پاییز بود و پاییز خیلی عجله داشت تا به طرف دیگر زمین برود. چهار فصل، چهار برادری بودند که همدیگر را به ندرت می دیدند و هر کدام که می آمدند دیگری می رفت. صدای قطار زمان رسید و پاییز آماده رفتن شد. پاییز قلم موهای خوش رنگش را برداشت و...
قصه-صوتی-دخترک-مهربون-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
زهرای داستان ما دوست داشت به همه کمک کند و صبح ها که پدر و مادر سر کار می رفتند زهرا پیش پدر بزرگ ومادر بزرگ در طبقه پایین می رفت. یک روز مادربزرگ تصمیم گرفت برای زیارت به مشهد برود و پدر بزرگ تنها شد . روزها زهرا و پدر بزرگ با هم به پارک می رفتند و...
قصه-صوتی-مواظب-باشید-بچه-ها-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
پویا کوچولو همیشه با پدر بزرگش به پارک می رفت و با بچه ها و دوستانش بازی می کرد. پویا با یکی از دوست هاش به اسم علی کوچولو مشغول بازی شد. اما چیزی نگذشته بود که تشنه شدند و برای خوردن آب به سمت دیگر پارک رفتند اما موقع برگشتن راه را گم کردند.این...
قار قار قار یک کلاغ سیاه بیکار غمگین و غصه دار بود چون از رنگ سیاهش از ته دل بی­زار بود یک روز این کلاغ دور از دشت و باغ لا به لای خرت و پرت­های الکی چشمش افتاد به یک مرغ عروسکی . با حسرت به اون نگاه کرد و گفت: چه مرغ خوش آب و رنگی چه تاج و چه طوق...
یکی بود یکی نبود باران تندی می­بارید از روی بام­ها و دیوارهای کند محله بوی تند کاه گل بلند می­شد زهره از پشت شیشه نگاهی به بیرون کرد و با خوشحالی گفت: بی بی جون نگاه کن هیچ آبی روی زمین نمونده. بی بی همونطور که با نخ و سوزن پای دامن زهره رو کوک می­...
عروسکِ خوشگلِ من بشین؛ کنارِ دلِ من شب شد؛ لالا کن… شب شد؛ لالا کن… دخترِ ناز و خوبِ من؛ نازنینِ محبوبِ من شب شد؛ لالا کن… شب شد؛ لالا کن…
پیشنهاد می کنیم این لالایی زیبای کودکانه را از دست ندهید.
در این صفحه می توانید لالایی کودکانه شب زیبایی زیر را گوش کنید.
در این صفحه می توانید لالایی کودکانه مهتاب اومده بالا را گوش کنید.
قصه-صوتی-کار-خوب-با-صدای-مریم-نشیبا
مریم نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
محمد جواد و زهرا دو تا خواهر و برادر دو قلو بودند که هر دو به پدرشان قول داده بودند که در ماه رمضان کارهای خوب انجام بدهند. زمانی که ماه مبارک رمضان داشت تمام می شد پدر بچه ها را صدا زد و گفت "خب ببینم کارهای خوبی که در این ماه انجام داده اید کدام...
قصه-صوتی-جایزه-مهشید-کوچولو-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
مادر بزرگ کوکب همه ساله در روز عید فطر همه بچه ها و نوها یش را دعوت می کرد. مادر بزرگ اون شب برای نوه های روزه اولی و همینطور برای مهشید کوچولو جایزه گرفته بود اما مهشید کوچولو هنوز به سن تکلیف نرسیده بود.این برنامه در ایام عید سعید فطر پخش شده است...
قصه-صوتی-شیرینی-خوشمزه-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
یک گونی برنج توی مغازه برنج فروشی مدتها تنها مانده بود و همه دوست هاش رفته بودند. روزی مردی گونی برنج را خرید و و آنرا به آسیاب برد تا آرد درست کند. و بعد آرد را به شیرینی فروشی برد و سفارش نان برنجی داد. وقتی نان برنجی ها آماده شد مرد مهربان شیرینی...
قصه-صوتی-رانندگی-با-صدای-مریم-نشیبا
مریم نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
بابا محمد تازه ماشین خریده بود و وقتی بابا به خونه اومد محسن خیلی خوشحال شد. محسن خیلی دوست داشت رانندگی کند و از پدرش خواست که پشت فرمان بنشیند. اما پدر خندید و برای محسن توضیح داد که کسی که رانندگی می کند باید گواهی نامه داشته و بزرگ شده باشد....

صفحه‌ها