- رادیو کودک
- قصه کودکانه
- مهدکودک های تهران
- مهدکودک در نیاوران
- مهدکودک در سعادت آباد
- مهدکودک در شهرک غرب
- مهدکودک در پاسداران
- مهدکودک در تهرانپارس
- مهدکودک در جردن
- مهدکودک در میرداماد
- مهدکودک در تهرانسر
- مهدکودک در قیطریه
- مهدکودک غرب تهران
- مهدکودک شرق تهران
- مهدکودک در اقدسیه
- مهدکودک در دولت
- مهدکودک در مرزداران
- مهدکودک در جنت آباد
- مهدکودک در یوسف آباد
- مهدکودک در شیخ بهایی
- مهدکودک در میدان شهدا
- مهدکودک در منظریه
- مهدکودک در اختیاریه و منظریه
- مهدکودک در بلوار کشاورز
- مهدکودک در خیابان امام خمینی
- مهدکودک های پونک و سردار جنگل
- مهدکودک در پیروزی، نیروی هوایی
- مهدکودک در شهر زیبا، سازمان آب
- مهدکودک در میرزای شیرازی
- مهدکودک در کرج، مهرشهر، منظریه
- مهدکودک در الهیه
- مهدکودک در شهران شمالی و جنوبی
- مهدکودک های میدان توحید، ستارخان
- مهدکودک در آیت اله کاشانی، سازمان برنامه
- مقالات لکنت زبان در کودکان
- لکنت زبان در کودکان ۲ و ۳ ساله
- لکنت زبان در کودکان ۴ و ۵ ساله
- لکنت زبان در کودکان ۶ و ۷ ساله
- لکنت زبان ناشی از ترس کودکان
- گفتار درمانی کودک ۲ ساله
- درمان لکنت زبان در طب سنتی
- گفتار درمانی کودک ۳ ساله
- گفتار درمانی کودک ۴ ساله
- گفتار درمانی کودک ۵ ساله
- هزینه گفتار درمانی
- بازی های گفتار درمانی
- گفتار درمانی آنلاین کودکان
- سن مناسب کودک برای گفتار درمانی
- متخصص گفتار درمانی کودکان در تهران
- موز و لکنت زبان
- روانشناس کودک
- آتلیه کودک در تهران
- مدرسه در نیاوران
- تبلیغ در سایت رادیوکودک
تبهای اولیه
فصل تابستان است و یکی از بهترین تفریحات برای کودکان آب بازی است. اما باید شرایطی فراهم کنیم تا در مصرف آب زیاده روی نکنیم. با ساختن این وسیله میتوانید با مقدار کمی آب یک آب بازی به راه بیاندازید. کافی است در یک بطری دوغ، شیر یا نوشابه را با سوزن...
در تابستان و بخصوص با گرمای شدید این روزها بازی هایی که طی آن کودکان با آب سروکار داشته باشند میتواند بسیار دلچسب باشدو البته بازی هایی که طی آن آب زیادی هدر نرود. برای بازی با قایقی که در این مطلب آموزش خواهیم دید یک لگن آب کوچک میتواند ساعت ها...
برای ساخت کارت پستال به مقداری مقوا یا فوم های رنگی و مقداری خلاقیت احتیاج خواهید داشت. میتوانید از هر ترکیب رنگی دلخواهی برای ساخت این کارت پستال استفاده کنید و با چند برش ساده با استفاده از قیچی و چسباندن تکه ها روی یک مقوا یا فوم، کارت پستال شما...
نم اول: کلاغی که قار نداشت
یک کلاغ کوچولو بود که قار نداشت. بی کار بود و کار نداشت. گردو به انبار نداشت. ننهش می گفت: «قار و قار و قار.»
باباش می گفت: «تنبلی نکن برو سرِکار!» کلاغ کوچولویی که قار نداشت. بی کار بود و کار نداشت. یک روز رفت سر کار. از...
نم اول: سوراخ فراری
یک سوزن بود که یک سوراخ داشت. یک روز نخه آمد بره تو سوراخه، سوراخه خودش را کشید کنار. نخه دوباره نشانه گرفت و دوید به سمت سوراخه. اما سوراخه باز هم فرار کرد. نخه رفت موهایش را خیس کرد، تیز کرد، نشانه گرفت و رفت به سمت سوراخه....
نم اول: تالاپ
تالاپ! فیله افتاد تو آب. آبه ترسید. فرار کرد. ماهی های بی آب شدند. ریختن سر فیله که: یالا آبمون رو بده! فیله گریه اش گرفت.
چک و چک گریه کرد. ماهی های گریه هایش را دانه دانه گرفتند، یک چشمه درست کردن. پریدند تو آب. تالاپ!
نم دوم: چکه و...
نم اول: قطره ی باران
یک قطره باران بارید. همه ی چترها دویدند و آمدند. همه جا چتر چتر شد. قطره ی باران شروع کرد به پریدن از روی این چتر به روی آن چتر. قطره ی باران چتر به چتر پرید و پرید تا رسید به چتر رنگین کمان!
نم دوم: عکس کره الاغ
الاغ کوچولو...
نم اول: کلاغی که قار نداشت
یک کلاغ کوچولو بود که قار نداشت. بی کار بود و کار نداشت. گردو به انبار نداشت. ننه ش می گفت: قار و قار و قار.
باباش می گفت: تنبلی نکن برو سرِکار! کلاغ کوچولویی که قار نداشت. بی کار بود و کار نداشت. یک روز رفت سر کار. از...
نم اول: یک ماه یک پیاز
شب بود. پیاز، آسمان را نگاه کرد، یک پیاز بزرگ توی آسمان دید. خوش حال شد. صدا زد: آهای پیازه! تو چه طوری رفتی آن بالا؟ پیاز توی آسمان خندید و گفت: من همیشه این بالا هستم.
پیاز پرسید: بگو من چه طوری بیایم آن بالا؟
پیاز آسمان...
نم اول: گربه کجه!
یه گربه بود کج بود. کج راه می رفت. کجکی میو می کرد. کجکی غذا می خورد. سبیل هایش هم کج و کوله بود. همه مسخره اش می کردند. می گفتند: هو هو.. گربه کجه.. گربه کجه!
یک روز آقای اتو، گربه کجه را صدا کرد و گفت: می خوای صافت کنم؟
گربه...
نم اول: آب نباتِ چوب نداشت
یک آب نبات بود. اسمش آب نباتِ چوب نداشت بود. راه افتاد رفت برای خودش یک چوب پیدا کند. رسید به یک تیر چرا غ برق که چراغ نداشت. آب نبات به تیرِ چراغ نداشت گفت: چوب من می شی؟ تیرِ چراغ نداشت گفت: نه نمی شم. من اگر چوب تو بشم...
نم اول: بالاتر بازی
چند تا بچه زرافه داشتند بالاتر بازی می کردند. می خواستند بدانند که وقتی بزرگ می شوند، گردنشان چه قدر دراز می شود. دوست داشتند بدانند دنیا از بالای درخت ها چه جوری دیده می شود.
زرافه ی اولی گردنش را بالا گرفت و گفت: من فقط تنه ی...
نم اول: بادکنک قلبی
روزی باد آمد. بادکنک قلبی را بالا برد. بالا و بالاتر. بادکنک، اول از همه رسید به یک کبوتر. به کبوتر گفت: دوست من می شی؟ کبوتر جوابش را نداد و رفت. بادکنک قلبی باز هم بالاتر رفت. رسید به یک هواپیمای پُر سر و صدا. به او گفت: دوست...
نم اول: فرفر... فرفره
یک فرفره ی کاغذی بود دور خودش می چرخید. یک دور چرخید. دو دور چرخید. هزار دور چرخید. سرش گیج رفت. حالش بد شد. ولو شد روی زمین. مامانش آمد و گفت: ای وای! ای داد! بچه م مُرد. بَرِش داشت بَردش بادبادک پزشکی. دکتر بادبادکی فوتش کرد...
نم اول: کلاغه و کبکه
کلاغه رفت کوه. کوه پُر از برف بود. یک کبک روی برفها قدم می زد.
کبکه خیلی قشنگ راه می رفت. کلاغه خوشش آمد. به کبکه گفت: به من هم یاد می دهی مثل تو راه برم؟
کبکه گفت: آره! ولی باید هر کاری من می کنم تو هم بکنی!
کلاغه قبول کرد....
کم اول: دام دام دام.. بوم بوم بوم.. پت پت پت..
خرگوش کوچولو رفت خوابید. داشت خوابش می برد که یکهو همه جا لرزید: دام ... دام... دام...
خرگوش کوچولو چشم هایش را باز کرد. مادرش ! فیل رفته لب رودخانه آب بخورد. خرگوش کوچولو دوباره خوابید. کمی که گذشت...
کم اول: بفش قرمز سبز
مداد رنگی ها می خواستند بروند مدرسه. به جامدادی گفتند: می شود ما را ببری مدرسه؟ جامدادی گفت: ای به چشم! اما هم دیگر را هل ندهید. یکی یکی صدایتان می کنم، بپرید بالا.
جامدادی گفت: مداد سبز! مداد سبز فوری قِل خورد رفت جلو. پرید...
شب خسته بود. خوابش می آمد. گفت: من کجا بخوابم؟
کوه گفت: بیا اینجا بخواب.
شب رفت رو نوک کوه، دست و پایش را جمع کرد. گرد شد، گرفت خوابید. خوابش که برد قِل خورد افتاد پایین. گفت: من کجا بخوابم؟
چاه گفت: بیا اینجا بخواب.
شب رفت. چاه تاریک بود. شب...
شب خسته بود. خوابش می آمد. گفت: من کجا بخوابم؟
کوه گفت: بیا اینجا بخواب.
شب رفت رو نوک کوه، دست و پایش را جمع کرد. گرد شد، گرفت خوابید. خوابش که برد قِل خورد افتاد پایین. گفت: من کجا بخوابم؟
چاه گفت: بیا اینجا بخواب.
شب رفت. چاه تاریک بود. شب...
کم اول: گوشواره قرمزی
آقا گرگه پشت درخت قایم شده بود. سبد خانم داشت از بازار می آمد. نزدیک که شد، آقا گرگه یواش از پشت درخت گفت: سلام خانم قزی، گوشواره قرمزی..
سبد از ترس جیغ کشید و گفت: برو، من می دانم تو گرگی! نه گوشت دارم، نه خرگوش. من فقط...