- رادیو کودک
- مهدکودک های تهران
- مهدکودک و پیش دبستانی در نیاوران
- مهدکودک و پیش دبستانی در سعادت آباد
- مهدکودک و پیش دبستانی در شهرک غرب
- مهدکودک و پیش دبستانی در پاسداران
- مهدکودک و پیش دبستانی در تهرانپارس
- مهدکودک و پیش دبستانی در جردن
- مهدکودک و پیش دبستانی در میرداماد
- مهدکودک و پیش دبستانی در تهرانسر
- مهدکودک و پیش دبستانی در قیطریه
- مهدکودک و پیش دبستانی در سهروردی
- مهدکودک و پیش دبستانی در غرب تهران
- مهدکودک و پیش دبستانی در شرق تهران
- مهدکودک و پیش دبستانی در اقدسیه
- مهدکودک و پیش دبستانی در دولت
- مهدکودک و پیش دبستانی در مرزداران
- مهدکودک و پیش دبستانی در جنت آباد
- مهدکودک و پیش دبستانی در یوسف آباد
- مهدکودک و پیش دبستانی در شیخ بهایی
- مهدکودک و پیش دبستانی در میدان شهدا
- مهدکودک و پیش دبستانی در منظریه
- مهدکودک و پیش دبستانی در اختیاریه و منظریه
- مهدکودک و پیش دبستانی در بلوار کشاورز
- مهدکودک و پیش دبستانی در پونک و سردار جنگل
- مهدکودک و پیش دبستانی در پیروزی، نیروی هوایی
- مهدکودک و پیش دبستانی در شهر زیبا، سازمان آب
- مهدکودک و پیش دبستانی در میرزای شیرازی
- مهدکودک و پیش دبستانی در کرج، مهرشهر، منظریه
- مهدکودک و پیش دبستانی در الهیه
- مهدکودک و پیش دبستانی در شهران شمالی و جنوبی
- مهدکودک و پیش دبستانی در میدان توحید، ستارخان
- مهدکودک و پیش دبستانی در آیت اله کاشانی، سازمان برنامه
- مهدکودک و پیش دبستانی در ولنجک
- مهدکودک و پیش دبستانی در تجریش
- مهدکودک و پیش دبستانی در فرمانیه
- مهدکودک و پیش دبستانی در زعفرانیه
- مهدکودک و پیش دبستانی در حسین آباد، پاسداران
- قصه کودکانه
- روانشناس کودک
- مدرسه در نیاوران
- مشاوره تبلیغ مهدکودک و پیش دبستانی
- موز و لکنت زبان
محسن اسباب بازی های زیادی داشت ولی خیلی دوست داشت فقط خودش با ابساب بازی ها بازی کند.
یک روز دوست مادر محسن با پسر کوچکش به دیدن آنها آمدند. ناصر برای بازی به اتاق محسن آمد، اما محسن هیچ کدام از اسباب بازی هایش را به او نداد و ناصر ناراحت از اتاق...
توی یک شب قشنگ و پر ستاره، مهتاب خانوم صدای گریه آرمان کوچولو رو می شنوه که برای پیدا کردن دوست دچار مشکل شده و داره گریه می کنه.
در این برنامه، خانم مریم نشیبا به نقل داستانی در مورد خجالتی بودن بچه ها و تلاش برای از بین بردن این خصلت با کمک داستان...
یک شب توی آسمون ولوله به پا بود،همه ستاره ها می خواستند از اتفاقات زمین خبر دار بشوند، همین موقع یک ستاره کوچولو تصمیم گرفت که به زمین بره و خبرها رو برای بقیه ستاره ها بیاره و دوست تازه ایی برای ستاره ها پبدا کنه.
در این داستان خانم نشیبا به بیان...
با عرض سلام و روز خوش خدمت دوستان عزیز
من می خوام برای دخترم کتاب انتخاب کنم اما واقعا نمی دونم چه کتابی مناسب کودک من هست. من سایت کتابک رو مشاهده کردم سایت خوبی هست برای هر کتاب توضیحاتی نوشته اما من باید توضیحات رو بخونم تا متوجه بشم چه کتابی...
توی جنگل بزرگی خرگوشی با مادرش زندگی می کرد. قندک کوچولو از خونه برای بازی بیرون آمد و حسابی بازی کرد و وقتی خسته شد تصمیم گرفت به خانه بر گردد.
اما قندک راه لانه اش را گم کرده بود. قندک از حیوانات کمک گرفت تا بتواندراه لانه اش را پیدا کند.
داستان"...
همه حیوانات جنگل در جست و خیز بودند هوای بهاری همه حیوانات را سر ذوق آورده بود. تا اینکه خانم گوزن از راه رسید.
خانم گوزنه به جمع حیواتات رفت و گفت که خبر مهمی دارد. خانم گوزنه خبر داد که جنگل آنها یک مهمان جدید دارد. خانم لاکپشته که برای دیدن...
موسسه فرزندان برتر یکی از قدیمی ترین موسسه ها در زمینه استعدادیابی و درمان کودکان است.
این موسسه با کوله باری از تجربه اقدام به برگزاری کارگاه مادر و کودک در یوسف آباد می کند.
لیست کارگاه های مرتبط با مادر و کودک را می توانید در این صفحه مشاهده...
توی یک مزرعه قشنگ لابلای خوشه های گندم چند شاخه گل قشنگ روییده بود و یاسمن که به همر اه نسترن، خواهرش، توی مزرعه قدم می زدند تصمیم گرفت که اون شاخه گل زیبا رو بچینه و با خودش به خونه بیاره.
در این برنامه بچه ها به طبیعت و زندگی گیاهان در طبیعت توجه...
قاصدکی بود که به تازگی از شاخه اش جدا شده بود و دوست داشت همه چیز را ببیند و به جاهای دور سفر کند.
قاصدک که خسته شد کنار گل سرخی نشست و صدای گریه ایی شنید. گل سرخ دلش برای دوستانش تنگ شده بود و چون نمی توانست پیش آنها برود از قاصدک خواست تا پیغام او...
توی دید و بازدید عید زنبور کوچولو با پدر و مادرش به عید دیدنی رفتند. زنبور کوچولو خیلی شیرینی خورد و دل درد گرفت.
مادر زنبور کوچولو که دید اون نمی تواند راه برود به او گفت تا خانه باید پیاده راه بروی تا غذایت هضم بشود و دل دردت بهتر شود. توی راه...
دختری به نام سحر با خانواده اش توی یک شهر کوچک زندگی می کرد. سحر یک خواهر و دو برادر بزرگتر داشت. روز تولد مادر سحر نزدیک می شد و بچه ها تصمیم گرفتند برای مادر هدیه بخرند.
در این برنامه شب به خیر کوچولو که خانم نشیبا برای شما تعریف می کنه، بچه ها به...
توی جنگل بزرگی سنجابی با بچه کوچکش زندگی می کرد. بچه سنجاب یک روز از لانه بیرون آمد و توی جنگل به راه افتاد.
توی جنگل سنجاب کوچولو به خرس و به فیل رسید و از اینکه آنها او را بچه سنجاب و یا سنجاب کوچولو صدا کردند، خیلی ناراحت شد. اما فیل مهربان بچه...
یه روز مداد زرد بلند شد و به بقیه مداد ها گفت بیایید همه با هم نقاشی بکشیم.
هر کدام از مدادها روی کاغذ نقاشی کشیدند. مداد قرمز گل ،مداد سبز درخت و مداد قهوه ایی تنه درخت کشید.مداد صورتی گل و خلاصه همه مداد ها نقاشی کشیدند. بجز مداد سفید که نمی دانست...
مهتاب کوچولو با خانواده اش در ایام عید به شیراز رفته بود همه منتظر رسیدن بهار بودند. مهتاب کوچولو فکر می کرد بهار خیلی دیر کرده است.
شهر شیراز هوا خوب بود و مهتاب کوچولو آمدن بهار را حس کرده بود اما به شهر خودشان که رسیدند هنوز سر و کله بهار پیدا...
همیشه آموزش ریاضیات بحثی انتزاعی بوده است و بایستی کودک در ذهن خود مسائل را حل کند مثل داستان پرتقال فروش اما استفاده از مولفه های طبیعی مثل بلوط و برگ واقعا برای کودکان لذت بخش است.
در این کاردستی شما روش رنگ آمیزی برگ ها از طرق مختلف را مشاهده می کنید.
یک درخت نارگیل و یک درخت فندق کنار هم بودند، یک روز یک فندق و یک نارگیل از درخت افتادند و قل خوردند تا بهم رسیدند.
نارگیل فکر می کرد که فندق یک نارگیل کوچک است و فندق هم فکر می کرد که نارگیل یک فندق بزرگ است. همان موقع یک گردو سر و صدای آنها را شنید...
مریم کوچولو دختر خیلی خوب و با ادبی بود. اما یه عادت بدی داشت و آن هم تند غذا خوردن بود. مریم و خانواده اش به مهمانی دعوت شده بودند.
مریم کوچولو توی مهمانی فراموش کرد که آرام غذا بخورد و خیلی دور بشقابش غذا ریخت. شام مریم که تمام شد تازه متوجه...
صفحهها
تازه ها