دهقانی توی گاری اش پر از پنبه بود ولی یکدفعه یک تکه از پنبه که به شکل آدمک بود از روی گاری افتاد. آدمک پنبه ایی دنبال گاری دوید، اما به گاری نرسید و از خستگی روی سنگی نشست.
آدمک پنبه ایی موجود عجیبی را دید و از او پرسید تو چه جور حیوانی هستی؟ موجود روی درخت گفت من آفتاب پرست هستم. آفتاب پرست چند بار رنگش عوض شد و آدمک پنبه ایی یاد گرفت که افتاب پرست برای شکار و برای پنهان شدن از دست دشمنانش به رنگ محیط اطزافش در می آید.
داستان رنگ و وارنگ با اجرای مریم نشیبا د رصدا و سیمای جمهو.ری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
افزودن دیدگاه جدید