شب بخیر کوچولو
شب بخیر کوچولوهای نازنینم؛ به نام خدا خدای مهربون، خدایی که شما غنچههای قشنگ رو خیلی دوست داره به حرفاتون هم گوش میکنه، بله.
بچه ها هیچ شده که، شما با مادربزرگ برین بیرون، برین خیابون یا برین یه جا زیارت، اونوقت دستتون رو از دست مادربزرگ رها بکنین و گم بشین هان؟! نشده؟! شده، ولی خب مادر بزرگو بعد پیدا کردین، درسته؟!
خیلی خب حالا امشب تو قصهی ما پریسا کوچولو مادر بزرگش رو گم میکنه، ببینیم آخرش چی میشه، باشه؟! به قصه گوش بدین اسمشم هست:« روزی که مادربزرگ گم شد»
بچه های گلم که شما باشین، مادربزرگِ پریسا چند روزی بود که به خونه اونها آمده بود.
روزها که پدر و مادر پریسا سرکار میرفتند پریسا به همراه مادربزرگ کارهای خونه رو انجام میداد؛ بعد پای قصهی مادر بزرگ مینشست.
یک روز مادربزرگ به پریسا گفت:« دخترم چطوره امروز بریم زیارت؟» آخه بچه ها یک امامزادهای نزدیک خونهی پریسا اینا بود، که مادربزرگ هنوز آنجا نرفته بود. مادربزرگ دوست داشت به اونجا بره و به زیارت بپردازه، حسابی یه دل سیر زیارت کنه.
پریسا و مادر بزرگ راه افتادن که برن، مادربزرگ یه کم نون و سبزی هم برداشت اگر پریسا گرسنهاش شد، بله بده پریسا خانوم بخوره نوش جون کنه.
امامزاده یکم شلوغ بود، پریسا دست مادربزرگ رو گرفته بود.
وقتی که مادربزرگ و پریسا کفش هاشونو را تحویل آقایی دادند که از کفشها نگهداری میکرد، پریسا گفت:« مادربزرگ اگر کفشهامون با کفشهای ديگران عوض شد، چیکار کنیم؟»
مادربزرگ گفت:« عزیزم نوهی گلم خیالت راحت باشه، چون هر طبقهای که کفشها رو اونجا میذارن شماره داره گم نمیشه، چون از همون شماره دست ما هم هست.»
بله بچه ها شمارهای دست مادر بزرگ بود که نشون میداد کفشهای مادربزرگ و پریسا توی چه قفسهای هستن.
پریسا تو همین فکرها بود که بچهها، یکدفعه دستش از دست مادربزرگ در اومد! پریسا که حواسش به اطراف بود، قاطی جمعیت رفت تو، مادربزرگ که پاهاش درد میکرد به آرومی دنبال پریسا رفت.
پریسا با خودش گفت:« وااای مادربزرگ گم شد! اشکال نداره من اونو پیدا میکنم.»
مادربزرگم فکر کرد پریسا الان داره گریه میکنه دنبال اون میگرده.
پریسا به خانومی که داشت دعا میخوند گفت:« خانوم اگر مادربزرگ من رو دیدین بهش بگین من دارم دنبالش میگردم تا گم نشه، من پیداش میکنم» خانوم خندید گفت:« تو مواظب خودت باش، راستی میخوای پیش من بمونی شاید مادربزرگ از اینجا رد بشه؟» پریسا گفت:« نه من باید مادربزرگم رو پیدا کنم.»
بچه ها پریسا همه جا سرک کشید؛ از همه سراغ مادربزرگو گرفت، اونوقت فکر کرد مثل آن روز که مادربزرگش گم شده بود و رفته بود به اون آقاهه گفته بوده که مادربزرگش گمشده امروز هم بره به همون آقا بگه که مادر بزرگم گمشده؛ پریسا خوشحال شد که فکرش خیلی خوب کار میکنه.
بچه های گلم پریسا فکر کرد یه چیزی رو گم کرده بله کفشهاش، اون پا برهنه بود میبایست که کفشاشو از اون آقا تحویل میگرفت اما خب شمارهی قفسهای که کفشاشون توش بود رو که نمیدونست تازه اون شماره دست مادربزرگ بود.
پریسا فکر کرد اشکال نداره پای برهنه میرم پیش اون آقا؛ پریسا رفت توی اتاقی که همهی بچههای گمشده اونجا بودن. یه آقایی اونجا نشسته بود که پریسا اون رو قبلا دیده بود آقاهه گفت:« دختر جون ببینم گم شدی؟» پریسا زد زیر خنده و گفت:« نه آقا، من که گم نشدم مادر بزرگم گم شده!»
اون آقا پریسا را به یاد آورد، اونوقت آقا شروع کرد به خندیدن و گفت:« ببینم تو همون دختر کوچولویی هستی که مادربزرگش رو گم کرده بود.»
پریسا بچه ها با اخم گفت:« مادربزرگم گم شده بود، نه من؛ اون مامان پدرم بود اما امروز مامان مامانم گمشده.»
بچهها پریسا به اون آقا اصرار کرد تا از طریق بلندگو مشخصات مادر بزرگ اونو بگه تا مادربزرگ هرچه سریعتر پیداش بشه، مدت کوتاهی گذشت؛
یکدفعه مادربزرگ یواش یواش آخه پاش درد میکرد از اون دور پیدا شد مادربزرگ کفشهای پریسا رو هم دستش گرفته بود.
پریسا به طرف مادربزرگ رفت و گفت:«مادربزرگ چرا گم شدی؟»
مادربزرگ خندید و گفت:« من نگران تو بودم عزیزم کار دنیا برعکس شده دیگه مادربزرگا گم میشن و نوهها اونا رو پیدا میکنن!»
اون آقا به پریسا گفت:« دختر جون پس دست مادربزرگ رو بگیر تا گم نشه.»
بچهها پریسا کفشهاشو از مادربزرگ گرفت و با همدیگه رفتن به سمت حرم تا با همدیگه زیارت کنند.
خوب عزیزای دلبندم شما که با مادربزرگ اینور و اونور میرین حتماً مراقبین که مادربزرگ و گم نکنین، هان؟! یا در واقع مادربزرگ گم نشه.
گنجشک لالا، سنجاب لالا، آمد دوباره، مهتاب لالا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی
گل زود خوابید، مثل همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ گل زود خوابید، مثل همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی
جنگل لالا لالا، برکه لالا لالا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی.
افزودن دیدگاه جدید