نم اول: بادکنک قلبی
روزی باد آمد. بادکنک قلبی را بالا برد. بالا و بالاتر. بادکنک، اول از همه رسید به یک کبوتر. به کبوتر گفت: دوست من می شی؟ کبوتر جوابش را نداد و رفت. بادکنک قلبی باز هم بالاتر رفت. رسید به یک هواپیمای پُر سر و صدا. به او گفت: دوست من می شی؟ هواپیما صدایش را نشنید و رفت. بادکنک بالاتر رفت. رسید به ابرها. یکی از ابرها شکل قلب بود. بادکنک گفت: به به چه ابری! چه قلبی! درست شکل منه. به طرف قلب ابری رفت. به او گفت: دوست من می شی؟ قلب ابری که خیلی مهربان بود گفت: کی از تو بهتر، کی از تو مهربان تر! بعد هم دنبال هم دویدند و بازی شروع شد.
نم دوم: کفشی که بند نداشت
یک کفشه بود بند نداشت. رفت پیش سوسکه و گفت: خاله سوسکه! شاخک ها تو می دی بندم بشن؟
سوسکه گفت: نه که نمی دم. رفت پیش عنکبوت و گفت: خاله عنکبوت! تارهاتو می دی بندم بشن؟ خاله عنکبوت گفت: نه که نمی دم. رفت پیش موشه و گفت: آقا موشه! سبیل هاتو می دی بندم بشن؟ موشه گفت: اگه خونه م بشی، می دم. کفشه خونه ش شد. سبیل های موشه هم بند کفشه شد.
نم سوم: نینانه
نینانه تاتی نباتی رفت جلو. یک قدم رفت جلو. مامان برایش دست زد و گفت: آفرین. دو قدم رفت جلو. بابا برایش دست زد و گفت: آفرین. نینانه سه قدم رفت جلو. مامان و بابا دست زدند و گفتند: آفرین آفرین. نینانه به عروسکش رسید. عروسکش را بغل کرد و همان جا نشست روی زمین و گفت: آفرین آفرین.
نم چهارم: خروس بودند، فیل شدند!
یک روز دو تا فیل به هم رسیدند. فیل ها با هم دوست شدند. خروس شدند! یکی گفت: اول من خروس شدم! آن یکی گفت: نخیر. اول من خروس شدم! دو تا خروس با هم دعوا کردند. از هم قهر کردند. دوباره از هم دور شدند. خروس بودند، فیل شدند!
افزودن دیدگاه جدید