نم اول: یک ماه یک پیاز
شب بود. پیاز، آسمان را نگاه کرد، یک پیاز بزرگ توی آسمان دید. خوش حال شد. صدا زد: آهای پیازه! تو چه طوری رفتی آن بالا؟ پیاز توی آسمان خندید و گفت: من همیشه این بالا هستم.
پیاز پرسید: بگو من چه طوری بیایم آن بالا؟
پیاز آسمان گفت: اگر تو آن پایین بمانی. می توانیم با هم قایم باشک بازی کنیم. پیاز قبول کرد. آن وقت دو تایی با هم بازی کردند. یک پیاز پشت ابر قایم می شد، یک پیاز پشت سنگ!
نم دوم: ماهی صورتی
ماهی صورتی توی حوض بود. حوض توی حیاط بود. پشت حیاط، باغ آلبالو بود. درخت آلبالو از دیوار سری کشید. ماهی صورتی، آلبالوها را دید و گفت: فکر کنم آن ها پسرخانه های من باشند. و داد زد: پسر خاله، آهای پسر خاله!
آلبالوها تکان خوردند.
یکی از آلبالوها که رسیده تر بود، افتاد توی آب. ماهی رفت نزدیکش. گفت: سلام پسر خاله!
آلبالو گفت: من که پسرخاله تو نیستم. من آلبالوام. از اون بالا دیدم رنگت پریده! اومدم تا منو بخوری شاید رنگ و روت بهتر بشه.
ماهی یواش یواش به آلبالو نک زد و گفت: عجب پسرخاله ی خوشمزه ای!
ماهی آلبالو را خورد و رنگش شد قرمز. خیلی قشنگ! بعد هم هسته ی آلبالو را قل داد و با آن توپ بازی کرد.
نم سوم: گاز هل ناز
تا حالا کسی گازت گرفته؟ گاز ... گاز... گاز...
تا حالا کسی موهاتو کشیده؟ کش... کش... کش...
تا حالا کسی هلت داده؟ هل.. هل... هل...
تا حالا کسی چنگت زده؟ چنگ... چنگ... چنگ...
تا حالا کسی سرت داد زده؟ داد... داد... داد...
تا حالا کسی نازت کرده؟ ناز... ناز... ناز...
این یکی، از همه ی کارهای دیگر خوب تره خوب... خوب... خوب...
نم چهارم: عینکی که ته نداشت!
یه عینکه بود که سر نداشت. دو تا شیشه داشت. یکی ش شکسته بود، یکی ش ته نداشت. می خواست بره گردش، پا نداشت. عینک بی سر، با پای شکسته راه افتاد رفت خیابون. شُرشُر بارون. خیس شد. چتر نداشت. خواست برگرده خونه، خسته بود. چون نداشت. موند چه کار کنه. رفت بالا، اومد پایین. رفت بالا، اومد پایین. عینکه، عینک هم نداشت، چشاش ندید، خوردش زمین. فقط همین. خودت ببین!
افزودن دیدگاه جدید