یکی بود یکی نبود
خرس کوچولویی بود به نام تدی
تدی توی آخرین روز پاییز زیر درخت نشسته بود تا آخرین ستاره ی پاییز بیفتد پایین.
تدی توی یک کتاب خوانده بود که اگر موقع پایین افتادن آخرین ستاره ی پاییز، آرزو کنی، آرزویت هرچه که باشد برآورده میشود.
همینطور که تدی به آسمان خیره شده، جوجه تیغی کوچولو به او نزدیک شد و پرسید: "تو آسمون دنبال چی میگردی تدی؟"
- "دنبال آخرین ستاره ی پاییز."
" برای چی؟"
" برای اینکه وقتی داره میفته روی زمین، آرزوم رو بگم تا برآورده بشه."
جوجه تیغی گفت :"واقعا؟ پس منم با تو منتظر میمونم تا آخرین ستاره ی پاییز بیفته."
همینطور که تدی و جوجه تیغی آروم نشسته بودن و به آسمون نگاه میکردن، صدای بازی و خنده ی موش کوچولو و خرگوش کوچولو به آنها نزدیک و نزدیکتر شد.
وقتی موش کوچولو و خرگوش کوچولو به تدی رسیدند گفتند: "تدی... جوجه تیغی... میاین باهم بازی کنیم؟"
جوجه تیغی کوچولو گفت: "نه... ما منتظر افتادن آخرین ستاره ی پاییز هستیم، تا آرزومون برآورده بشه."
خرگوش کوچولو و موش کوچولو به هم نگاه کردند و تصمیم گرفتند اونها هم پیش تدی و جوجه تیغی منتظر بمونن.
سنجاب که از بالای درخت صحبت های آونها رو شنیده بود یکدفعه گفت: "بچه ها نگاه کنین، آخرین ستاره ی پاییز روی این درخته!"
و آخرین برگی که به درخت وصل بود و به شکل ستاره بود رو نشون داد.
تدی که خیلی هیجان زده شده بود بلند شد و به ستاره نگاه کرد.
سنجاب گفت: "میخوای آخرین ستاره رو برات بیارم پایین؟"
تدی گفت: "نه...نه... اگه تو به اون ستاره دست بزنی، دیگه جادوشو از دست میده و آرزوهامون برآورده نمیشه."
سنجاب آروم آروم به سمت ستاره رفت تا اون رو از نزدیک ببینه، همینطوری که بهش نزدیک میشد، شاخه ی درخت لرزید و برگ از شاخه جدا شد...
تدی، جوجه تیغی، خرگوش و موش همه با هم فریاد زدند: "نه....." و دویدن تا برگ رو بگیرن.
اما برگ به آرومی سقوط کرد و سرانجام به تیغ های جوجه تیغی گیر کرد و همانجا ماند.
تدی ایستاد و به ستاره نگاه کرد، با ناراحتی گفت: "ولی من میخواستم آرزوم رو برآورده کنم. شما اومدین اینجا و نگذاشتین من به آرزوم برسم."
خرگوش کوچولو گفت: "آرزوی تو چی بود تدی کوچولو؟"
تدی گفت: "آرزوی من این بود که همبازی داشته باشم."
جوجه تیغی فریاد زد: "اوووو... تدی... آرزوی تو برآورده شده. ما همه با تو همبازی خواهیم بود. آرزوی من هم همین بود"
و اینطوری همه باهم شروع کردند به بازی کردن و از اینکه آخرین ستاره ی پاییز آرزوشون رو برآورده کرده خیلی خوشحال بودن.
افزودن دیدگاه جدید