قصه صوتی قلی پسر بازیگوش با صدای مریم نشیبا

۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
قصه-صوتی-قلی-پسر-بازیگوش-با-صدای-مریم-نشیبا

شب بخیر کوچولو

به نام خدای دانا خدای قادر و توانا؛ خدایی که همیشه همراه شما بچه‌های خوب و مهربونِ.

خوب بچه‌های گلم، شما که تمیزین، شما که شیطونی نمی‌کنین، درسته؟ بازیگوشی هم نمی‌کنین، باریکلا.

آخه می‌خوام قصه‌ای براتون بگم به اسم« قلی پسر بازیگوش» امیدوارم که بپسندین.

جونم براتون بگه که، قلی پسری بود که هیچکس اونو دوست نداشت؛

حمام نمی‌رفت، دست و صورتشو نمی‌شست، آشغالا رو توی سطل آشغال نمی‌ریخت و خلاصه کثیف و نامرتب بود.

هرجا می‌رفت همه می‌گفتن:« از اینجا برو، بوی بدی میدی برو.» قلی هم راهش رو می‌کشید و می‌رفت.

اما یه روز قلی به خودش گفت:« حالا که تو این شهری به تمیزی این شهر هیچکس منو دوست نداره، منم باید یه کاری بکنم تا این شهر پر از زباله بشه!

دیگه هرکس منو دید نگه بوی بد میدی از اینجا برو.»

قلی یه روز صبح رفتم دم در یه مدرسه؛ بچه‌ها که از مدرسه بیرون اومدن؛

قلی دور اونها چرخید و گفت:« پوست میوه‌هاتونو روی زمین بریزین، پوست شکلات‌ها رو روی زمین بریزین.»

بچه‌های مدرسه نگاهی به قلی انداختن و باهم گفتن:« ما شهرمونو تمیز نگه می‌داریم، هیچ وقت آشغال و پوست میوه رو روی زمین نمی‌ریزیم برو قلی برو از اینجا برو.»

قلی یکمی ناراحت شد، بعدم رفت جلوی خونه خاله پیرزن.

خاله پیرزن جارو به دست اومد توی کوچه، می خواست در خونه‌اش رو تمیز کنه.

قلی بالا پرید و پایین پرید و گفت:« خاله، خاله جون، خاله پیرزن مهربون، واسه چی توی کوچه رو جارو می‌زنی؟ چرا داری خودتو خسته می‌کنی؟ نکنه خودتو دوست نداری؟» خاله پیرزن با صدای بلند گفت:« عزیزم من از کار کردن و تمیز کردن کوچه و خونه‌ام خسته که نمی‌شم هیچ، حالمم خوب میشه.»

قلی سرشو انداخت پایین و گفت:« اشکالی نداره الان میرم یه جای دیگه اینکه غصه نداره.»

عزیزهای من، بعدم رفت سر خیابون کنار مغازه میوه فروشی نشست.

آقای فروشنده داشت میوه‌های گندیده رو جدا می‌کرد و توی یه سبد بزرگ می‌ریخت.

قلی رفت جلو و گفت:« آقای فروشنده چرا خودتونو خسته می‌کنین؟ میوه‌های گندیده رو بریزیم توی جوی آبی که جلوی مغازه است؛

به همین آسونی، به همین راحتی؛ خودتونو خسته نکنین، می‌خواین بهتون کمک کنم؟»

آقای فروشنده، در حالی که میوه‌ها رو توی سبد می‌ریخت،

گفت:« ببین عزیزم، ببین قلی تا وقتی کثیف و نامرتبی من و مردم شهر هم به حرفای تو گوش نمی‌کنیم.»

اون روز قلی تصمیم گرفت، تصمیم گرفت تمیز و مرتب بشه؛

چون فهمید، کسی بچه نامرتب و کثیف رو اصلاً دوست نداره.

بچه‌ها شما هم حتماً حتماً خوشحالین که در پایان قصه، آقا قلیِ ما بابا جان، آقا قلی ما تصمیم گرفت از این به بعد تمیز باشه، مرتب باشه، آشغال‌ها رو توی سطل آشغال بریزه؛ وقتی شکلات می‌خوره، بله اون کاغذش رو روی زمین نریزه؛

و دستاش رو هم با آب و صابون حسابی بشوره. حتماً حتماً حمام هم بره، مسواک هم بزنه.

خوب قلی ما از این به بعد دیگه یه قلی خیلی خوب شده دیگه ما بهش میگیم آقا قلی تمیز و مرتب مثل همه شما؛

خوب بخوابین و خواب‌های خوب خوب هم ببینین.

گنجشک لالا، سنجاب لالا، آمد دوباره، مهتاب لالا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی

گل زود خوابید، مثلِ همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ گل زود خوابید، مثلِ همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی

جنگل لا لالا، برکه لا لالا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی.

نمایش بازخورد های بیشتر

افزودن دیدگاه جدید

کاربر گرامی شماره تماس، ایمیل شما به هیچ عنوان روی وب سایت رادیوکودک نمایش داده نخواهد شد. اگر می خواهید نام شما نیز بصورت عمومی نمایش داده نشود از عبارت "ناشناس" استفاده نمائید. برای مشاهده بازخوردهای بیشتر در این قسمت کلیک کنید.