شب بخیر کوچولو
به نام خدای خوب و مهربون، خدایی که این همه برای ما نعمت آفریده؛ و خوش به حال ما که یکی از نعمتها شما عزیزای دلبندین، دوستون دارم خیلی زیاد.
گل های من، اگر ما مقررات رو رعایت بکنیم چی میشه؟ها؟ همگیمون راحتتر زندگی میکنیم.
قوانین و مقررات برای چی درست شدن؟ برای اینکه به ما کمک کنن بهتر زندگی کنیم؛ هرکسی بیشتر قوانین رو رعایت کنه، حتما زندگی بهتری داره.
خوب بریم سراغ یه قانون، قانون رانندگی و چراغ قرمز، دوست دارین؟
خیلی خوب، گوش بدین به قصه امشب که اسمش هست:« چراغِ قرمز»
در یه شهر، شهر خیلی بزرگ، خیابونهای شلوغی بود؛ خیلی شلوغ.
توی اون خیابونها، خیلی ماشین بود؛ ماشین های سواری، ماشینهای باری، ماشینهای مسافری… خلاصه یه عالمه ماشین.
شهر یه مشکل بزرگ داشت و اون اینکه ترافیک زیاد بود، مردم به موقع به کارشون نمی رسیدن؛ اما واسه چی؟اگه گفتین؟
مردم خیلی فکر کردن که چکار کنن که همه به موقع به کاراشون برسن؟ چیکار کنن که همه راحت تر زندگی کنن؟
اونوقت با خودشون گفتن:« شهر مال همهاس خیابونا و ماشینا مال همه است، پس همه باید حق داشته باشن، از خیابون استفاده کنن.» اونوقت یه چراغ درست کردن؛ یه چراغ که سه تا رنگ داشت، سبز و زرد و قرمز.
این چراغ رو تو چهارراه ها گذاشتن و آقا پلیسه هم مراقب بود، که کسی اشتباه نکنه. قرار شد مردم وقتی با ماشینهاشون به چهارراه میرسن به چراغ نگاه کنن، اگه چراغ سبز بود، رد بشن؛ اگه چراغ قرمز بود، بایستن و اگه چراغ زرد بود، احتیاط کنن؛ چون بعدش می خواد چراغ قرمز بشه.
پسر کوچولوی قصه ما هم این رو خوب خوب میدونست؛ مثلا یه روز که کنار بابا جونش نشسته بود؛
وقتی بابا پشت چراغ قرمز ایستاد، پسر کوچولوی قصه ما که اسمش یونا بود، خندید و گفت:« بابا جون چراغ قرمز یعنی باید ما وایسیم؟»
بابا گفت:« آره پسرم آخه الان نوبت ماشین های اونوریِ که رد بشن، ما باید صبر بکنیم؛ قوانین و مقررات هر جا که باشه، کمک میکنه ما زندگیمون بهتر بشه؛ ولی به یه شرط، به شرط اینکه به مقررات و قوانین عمل کنیم، نه اینکه فقط اونا رو بنویسیم یا بخونیم؛
مثلا وقتی به چراغ قرمز رسیدیم حتی اگه هیچ ماشینی هم اون طرف نباشه ما باید چکار کنیم؟ آفرین باید وایسیم.»
صحبت بابا که تموم شد، چراغ سبز شد؛ بابا حرکت کرد. حالا دیگه نوبت اونا بود و راحت میتونستن تو خیابون حرکت کنن.
پدر گفت:« راستی پسر گلم یونا جان، یادت باشه اگه یه وقت پیاده بودی و خواستی از چهارراه رد بشی، بازم باید به چراغ قرمز نگاه کنی.»
یونا گفت:« مگه فقط قرمزِ؟»
بابا خندید و گفت:« نه عزیزم، منظورم چراغ راهنماییِ، باید نگاه کنی ببینی چه رنگیِ، اگه سبز بود باید رد بشی، اگه زرد بود…»
یونا گفت:« احتیاط می کنم و اگه قرمز بود، صبر میکنم تا سبز بشه.»
بابا خندید و گفت:« دیگه خیالم راحت شد؛ میدونم که خوبِ خوب یاد گرفتی.»
گلهای قشنگم آدم هایی که توی شهرهای بزرگ زندگی می کنن؛ خیلی بیشتر باید قوانین شهرنشینی رو رعایت بکنن، بلد باشن احترام بذارن به قوانین.
اگر ما بخوایم هر کدوممون هر جوری که دوست داریم زندگی بکنیم ، اونوقت زندگی راحتی نخواهیم داشت؛
برای اینکه زندگی خوبی داشته باشیم، هممون، هممون باید به قوانین عمل بکنیم، به قوانین احترام بذاریم.
مثل شما که این قانون حتما رعایت می کنین:« قبل از خوابیدن دندان های قشنگتونو مسواک میزنین.»
خب من دیگه باید برم شما هم باید گنجشک لالا را بشنوین و لالا بکنین؛ قصهی قشنگی بود، امیدوارم پسندیده باشین.
گنجشک لالا، سنجاب لالا، آمد دوباره، مهتاب لالا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی
گل زود خوابید، مثلِ همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ گل زود خوابید، مثلِ همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی
جنگل لا لالا، برکه لا لالا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی.
افزودن دیدگاه جدید