شب بخیر کوچولو
به نام خدای خوب و مهربون؛ الانم دراز کشیدین که میخواین قصه قشنگتونو گوش بدین؛
خوب ببینم بچههای گلم، یه وقت خدای نکرده پرخوری که نکردین، ها؟! به اندازه کافی خوردین بارکلا؛
آخه بعضی بچهها، گاهی اوقات پرخوری میکنن اونوقت خیلی سخت میتونن بخوابن؛ اما خوب، شما از اون دسته نیستین.
حالا گوش بدین به قصهتون که اسمشم هست «روزی که پدر گلی میخواست بیاد»
گلی وقتی که اون روز از خواب بیدار شد به مادرش گفت:« مادرجون پس کی پدر میاد؟»
مادر نگاهی به موهای شونه نکرده گلی کرد و گفت:« کسی که پدرش میخواد بیاد، باید یه شونهای به موهاش بزنه.»
بله بچهها، گلی هم تصمیم گرفت که موهاشو شونه بکنه، شونه رو برداشت و موهاشو شونه کرد؛ اما وقتی از پنجره گنجشکی رو دید که لبهی حوض نشسته، خوشحال شد و رفت توی حیاط.
گنجشک همینطور لبه حوض بود و به اطرافش نگاه میکرد، گلی خواست اونو ناز کنه، که گنجشک فرار کرد؛
در همون موقع یه پروانهی رنگارنگو دید که روی گلهای رز نشسته رفت طرف پروانه، بچهها شاخ و برگها با وزش باد تکون میخوردن؛ کم کم باد شدیدتر میشد، اما گلی دنبال پروانه بود، کاری به کار باد نداشت. باد تندتر و تندتر شد؛ گلی پروانه رو گم کرد. از اون طرف تور موهاشو بچهها باد از موهاش جدا کرد و اونو به گوشه حیاط برد.
گلی که نمیتونست قدم از قدم برداره گفت:« ای باد بازیگوش فکر میکنی که میتونی تور موهای منو گم کنی؟ همین الان همین الان…»
اما دیگه نتونست بقیه حرفشو بزنه، چون دهنش پر از باد شده بود؛
گلی خندش گرفته بود، از اون طرفم مامانش اونو صدا زد:« گلی بدو بیا»
گلی صدای مادرشو که شنید، داد زد:« مادر من اینجام، تور موهامو باد برده روی شاخه درختها» بچهها، مادر که خندش گرفته بود، گفت:« گلی جون همونجا وایسا تا من بیام.»
گلی همونجا ایستاده بود؛ باد بازیگوش گوشاشو قلقلک میداد مادر وقتی نزدیک گلی اومد گفت:« پدرت الان میاد، اونوقت ما داریم با باد بازی میکنیم»
گلی گفت:« مادر گل توری موهام اونجاست»
مادر گفت:« عزیزم، غصه نخور یه تور دیگه برات میخرم»
اما گلی قصه ما تور موهاشو میخواست، مادر به طرف شاخهای درخت دستشو دراز کرد، اما باد بازی گوش تور موها را روی یه شاخه دیگهای برد.
مادر گفت:« از دست این باد شیطون!»
بله باد بازیگوش دست بردار نبود و مادر دیگه خسته شده بود، قول داد که وقتی باد خوابید با کمک پدر تور قرمز رو از لابهلای شاخ و برگها بیرون بکشه.
گلی و مادر رفتن توی اتاق؛ مادر خیلی سریع مشغول بقیهی کارها شد. گلی فکر تور موهاش بود که پدر از راه رسید؛
باد بازیگوش موهای پدر رو هم بهم ریخته بود بچهها، و این باعث شد که گلی خندهاش بگیره؛ در همون موقع باد بازیگوش تور قرمز گلی رو پشت پنجره آورد، گلی از شادی نمیدونید که بچهها چقدر خوشحال شد.
مادر از پشت پنجره تور قرمز گلی رو آورد و اونو به گلی داد؛ گلی هم تور قشنگو به موهاش زد و از باد تشکر کرد.
خوب الهی شکر که باد مهربون، تور سر قرمز گلی کوچولوی قصهی ما رو براش آورد.
بله بعضی بچهها به سرشون سنجاق میزنن، بعضیها کش میبندن؛ زنده باشید و زندگانی کنید.
گنجشک لالا، سنجاب لالا، آمد دوباره، مهتاب لالا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی
گل زود خوابید، مثلِ همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ گل زود خوابید، مثلِ همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی
جنگل لا لالا، برکه لا لالا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی.
افزودن دیدگاه جدید