قصه کودکانه نی نی ها و اجی مجی - قسمت دوم

قصه-کودکانه-نی-نی-ها-و-اجی-مجی

کفش های کوچیک!

نی نی دختری گفت: کاش کفش های مامان اندازه ی پایم بود.

اجی مجی با یک عصای کج کجی آمد و گفت: من اومدم، هر چه بخواهی بلدم.

عصا رو نزدیک می کنم. کفش ها رو کوچیک می کنم. اجی مجی عصایش را تکان داد و گفت: اجی مجی، اجی مجی...

اما چه شد؟ کفش های مامان، کوچیک و کوچیک قد پای یک مورچه شد.

نی نی دختری به کفش های کوچیک نگاه کرد. اجی مجی چه کار کرد؟ یواشکی فرار کرد.

بال های کوچیک!

نی نی پسری یک هواپیمای کوچولو داشت. بال هواپیما شکسته بود. نی نی پسری گفت: کاش بال هواپیمایم درست می شد.

یکدفعه اجی مجی با یک عصای کج کجی آمد و گفت: من اومدم، هر چه بخواهی بلدم.

با این عصا، هواپیما رو بال دار می کنم، دلت رو خوش حال می کنم. اجی مجی عصایش را تکان داد و گفت: اجی مجی، اجی مجی...

اما هواپیما یک گنجشک شد. با دو تا بالِ کوچیک، پر زد و رفت جیک و جیک و جیک.

نی نی پسری به آسمون نگاه کرد.

اجی مجی چه کار کرد؟ یواشکی فرار کرد.

شالاپ شالاپ!

نی نی پسری توپ بازی می کرد. توپش توی آب افتاد. نی نی پسری با غصه گفت: کاش می شد توپم را بیرون بیاورم.

اجی مجی با یک عصای کج کجی آمد و گفت: با این عصای مهربون، توپت از آب می آد بیرون.

اجی مجی عصایش را تکان داد و گفت: اجی مجی، اجی مجی...

ولی توپِ نی نی، ماهی شد. شالاپ شالاپ شالاپ رفت. ماهیه زیر آب رفت.

نی نی پسری به ماهیه نگاه کرد.

اجی مجی چه کار کرد؟ یواشکی فرار کرد.

تَرَق تاراق!

نی نی دختری یک تخم مرغ داشت. آهسته گفت: کاشکی می شد جوجه بشی، یک جوجه ی اشی مشی.

یکدفعه اجی مجی با یک عصای کج کجی آمد و گفت: من اومدم، هر چه بخواهی بلدم.

همین الان با این عصا، یک جوجه می دم به شما.

اجی مجی عصایش را تکان داد و گفت: اجی مجی، اجی مجی...

تخم مرغ شکست تَرَق تاراق. از توی اون بیرون پرید یک خروس بَداخلاق.

نی نی از نوک خروسه ترسید. نی نی دختری دوید و دوید. به خونه ی خودش رسید.

اجی مجی چه کار کرد؟ یواشکی فرار کرد.

 

نمایش بازخورد های بیشتر

افزودن دیدگاه جدید

کاربر گرامی شماره تماس، ایمیل شما به هیچ عنوان روی وب سایت رادیوکودک نمایش داده نخواهد شد. اگر می خواهید نام شما نیز بصورت عمومی نمایش داده نشود از عبارت "ناشناس" استفاده نمائید. برای مشاهده بازخوردهای بیشتر در این قسمت کلیک کنید.