بهار پری
نی نی دختری یک گلدان داشت. سبز بود اما گل نداشت. نی نی دختری دلش می خواست گل بده گلدانش. هدیه بده به مامانش!
چشم ها را بست. دعا کرد. بعد چشم ها را وا کرد. دید پری آمده!
پری که آمد. این وری شد، اون وری شد. بهار پری شد. بهار پری ها کرد و هو کرد. گلدان را بو کرد. به گلدان، برگ تازه و جوانه داد. غنچه های دانه به دانه داد. نی نی دختری با گلدانش، دوید پیش مامانش. بهار پری خندید. نی نی دختری خندید.
جارو پری
نی نی پسری یک اسب داشت. اسبِ نی نی، چوبی بود. اسبِ خیلی خوبی بود. تالاق تالاق می دوید. دور اتاق می دوید. اسب نی نی به زمین خورد. به اون خورد، به این خورد. تاخت و تاخت. گرومبی میز را انداخت. قندان چینی افتاد. ظرف شیرینی افتاد.
نی نی پسری با غصّه گفت: چه کار کنم؟
پری شنید. آمد کمک. شد شکل جاروی کوچک. این وری شد اون وری شد. جارو پری شد. نی نی پسری با جارو پری همدیگر را که دیدند. کش و کش و کش، جارو کشیدند.
مامان که از راه رسید. اتاق را تمیز دید. نی نی پسری خندید. جارو پری خندید.
قارقار پری
مامان نی نی دختری یک انگشتر داشت. نی نی دختری آن را برداشت. انگشتش را کرد تو انگشتر. انگشتر رفت این ور، رفت اون ور. انگشتر گشاد بود. اندازه اش زیاد بود. افتاد پایین. روی زمین، انگشتره گم شد.
نی نی دختری گشت پیدا نشد. گریه کرد های های: انگشترم گم شد وای وای!
پری رسید. نی نی دختری را دید. قار و قار و قار کلاغ شد. مثل کلاغ باغ شد.
این وری شد، اون وری شد. قارقار پری شد.
قارقار پری گفت: کوچولوی خوب و نازنینم. انگشتره هر جا باشه برق اونو من میبینم.
انگشتره که برق زد. قارقار پری اونو دید. با نوکش اونو برداشت. توی دست نی نی دختری گذاشت. نی نی دختری خندید. قارقار پری خندید.
کفشدوزک پری
نی نی پسری کفش نو داشت. آن را پوشید. بازی کرد، دوید. اما زمین خورد. کفش پاره شد. نی نی پسری گفت: آخ! کفشم چی شد؟ سوراخ. پری تا شنید. از اون بالا، پایین پرید. این وری شد اون وری شد. کفشدوزک پری شد. نخ داشت با سوزن. به نی نی پسری گفت: بیا پیش من! کفشدوزک پری دوخت و دوخت و دوخت. کفش های نی نی پسری نو شد دوباره. تمیز و قشنگ نه پاره پاره!
نی نی پسری خندید. کفشدوزک پری خندید.
افزودن دیدگاه جدید