قصه های کم کم - قسمت نهم

قصه-کودکانه-قصه-های-کم-کم

کم اول: گاو و مورچه

یک روز، یک مورچه با یک گاو دوست شد. گاو گفت: حالا که با هم دوست شدیم، یک روز، تو به من غذا بده! یک روز هم من به تو غذا می دهم. مورچه قبول کرد. گاو گفت: غذای امروز با من. بعد هم رفت و یک سطل پر از غذا آورد. مورچه یک ذره خورد و گفت: من سیر شدم. روز بعد، مورچه به اندازه ی دو تا لوبیا، غذا آورد و به گاو گفت: بیا غذا بخوریم! گاو خنده اش گرفت و گفت: اول شما بخور نوش جان! مورچه غذایش را خورد و گفت: من سیر شدم! گاو گفت : این غذا خیلی کم است. برو باز هم برای من غذا بیاور! مورچه رفت و برای گاو غذا آورد. گاو خورد. امّا سیر نشد. مورچه باز هم دوید و رفت و غذا آورد. مورچه رفت، آمد. رفت، آمد. تند و تند غذا آورد. گاو غذا ها را خورد و گفت: باز هم بیاور! مورچه از دوست هایش کمک گرفت. آنها تا شب غذا آوردند. گاو خورد و سیر نشد. شب شد. مورچه از غذا  آوردن خسته شد. پیش گاو رفت و گفت: آقا گاوه، تو برو با گاوها دوست بشو! من هم با مورچه ها. بعد هم دوید و رفت پیش دوست های مورچه ای خودش.

کم دوم: خرطوم به لوله

بچه فیله در یخچال را باز کرد. یک بطری برداشت. آب نبود. نوشابه بود. یک قلپ خورد. گازش رفت تو دماغش. چشم هایش اشکی شد. خوشش نیامد. رفت شیر آب را باز کرد. شیر آب، کنده شد. آب ها فش و فش ریخت به سر و صورتش. خوشش آمد. آب بازی کرد. مامانش آمد و گفت: خرطومت نشکنه بچه! چرا شیر آب را کندی؟

فیل کوچولو خرطومش را کرد توی لوله ی آب، آب، بند آمد، مامانش گفت: همان جا باش تا بابات بیاد شیر آب را درست کند!

فیل کوچولو چهار ساعت خرطوم به لوله ماند. عصر شد. باباش آمد. حالا خرطوم فیل کوچولو گیر کرده بود تو لوله. در نمی آمد.

بابا فیله، بچه فیله را کشید و مامان فیله هم بابافیله را کشید. هی زور زدند و کشیدند. یکدفعه شولوپ!

خرطوم بچه فیله از لوله در آمد. همه ولو شدند روی هم و غش غش خندیدند. آب هم فش و فش ریخت سرشان. مامان فیله و بابافیله هم با بچه شان آب بازی کردند.

 

نمایش بازخورد های بیشتر

افزودن دیدگاه جدید

کاربر گرامی شماره تماس، ایمیل شما به هیچ عنوان روی وب سایت رادیوکودک نمایش داده نخواهد شد. اگر می خواهید نام شما نیز بصورت عمومی نمایش داده نشود از عبارت "ناشناس" استفاده نمائید. برای مشاهده بازخوردهای بیشتر در این قسمت کلیک کنید.