قصه های کم کم - قسمت دهم

قصه-کودکانه-قصه-های-کم-کم

کم اول: قطار رنگی رنگی

ما یک قابلمه ی قرمز داریم. امروز او ماشین من شد. سوارش شدم. از این سر اتاق تا آن سر اتاق رفتیم. با هیچی تصادف نکردیم.

یکدفعه صدای زینگ زینگ زنگ آمد. بچه ی طبقه بالائی بود. گفت: "من هم بازی؟"

گفتم: باشد. یک قابلمه ی زرد برایش آوردم. ماشین های قرمز و زرد ما، بیب بیب با هم مسابقه دادند.

صدای زینگ زینگ دوباره آمد. بچه ی طبقه پائینی بود. گفت: من هم بازی؟ به او قابلمه ی آبی مان را دادم. ماشین های قرمز و زرد و آبی، بیب بیب بیب مسابقه دادند. طبقه ی وسطی که زینگ زینگ کرد، گفتم: برو! ما دیگر قابلمه نداریم. رفت. ولی زود با یک قابلمه ی نارنجی برگشت. خواهر و برادرش هم با قابمله های بنفش و سبز، پست سرش ایستاده بودند. همه آمدند و با هم ماشین بازی کردیم. ماشین هایمان یک قطار رنگی رنگی شد. قطار رنگی، دورخانه هوهو چی چی کرد. یکهو مامان از راه رسید. در را باز کرد. یا یک عالمه میوه و سبزی توی خانه آمد. قابلمه ها را که دید گفت: آهای بچه ها، زودتر این ها را بار کنید! دارد از دستم می ریزد! ما هم، شش تائی، سبزی و میوه ها را بار قطار کردیم. قطار باری هوهو چی چی به آشپزخانه رفت.

کم دوم: هندوانه ی توپی

هندوانه ای بود که گرد بود. روی تنش خط خطی بود. اندازه ی یک توپ بود. یک روز هندوانه قل خورد و رفت رسید به گربه.

هندوانه به گربه گفت: بیا با من توپ بازی کن!

گربه خنده اش گرفت. گفت: تو که توپ نیستی.

هندوانه قل خورد و رفت رسید به خرگوش. به خرگوش گفت: تو توپ نیستی که.

هندوانه باز هم قل خورد و رسید به کره الاغ. به او گفت: من توپم. بیا با من بازی کن!

کره الاغ که خیلی توپ بازی دوست داشت یک شوت محکم زد به هندوانه. هندوانه بلند شد و محکم به درخت خورد و از وسط نصف شد.

این نصفه به آن نصفه گفت: من نمی دانستم که ما هندوانه ایم. کاشکی یکی بیاید ما را بخورد.

همین موقع کره الاغ رفت آن ها را خورد.

 

نمایش بازخورد های بیشتر

افزودن دیدگاه جدید

کاربر گرامی شماره تماس، ایمیل شما به هیچ عنوان روی وب سایت رادیوکودک نمایش داده نخواهد شد. اگر می خواهید نام شما نیز بصورت عمومی نمایش داده نشود از عبارت "ناشناس" استفاده نمائید. برای مشاهده بازخوردهای بیشتر در این قسمت کلیک کنید.