جینی ویلیس

توضیحات بیشترتوضیحات کمتر

تب‌های اولیه

بچه-باتلاق
سال ها پیش وقتی من و کریستی کوچک بودیم کار بدی کردیم. قرار بود برای بازی به خانه آنی برویم. ولی نرفتیم. به جایش رفتیم ماهی گیری؛ خودمان تنهایی؛ بی اجازه! کریستی گفت توی جنگل گل های استکانی یک حوضچه جادو هست. آن حوضچه فقط آنجا و فقط در بهار هست....