یک گربه بود، یک دانه سبیل داشت، یک دانه نداشت. موش ها از گربه هه نمی ترسیدند. رفت سبیل فروشی گفت: آقای سبیل فروش! یه دونه سبیل به من بفروش.
آقاهه گفت: پولش رو بده، بدم!
گربه هه گفت: بده، بهت می دم.
آقاهه گفت: تا پول ندی، سبیل بی سبیل!
گربه هه رفت پیش گاوصندوق. گاوصندوق، یک گاوی بود، نشسته بود روی صندوق. گربه هه گفت: آقای گاوصندوق! قربونِ اون شاختِ بشم! یه پول بده، بدمش سبیل فروش. سبیل بده، بچسبونم پشتِ لبم، گنده بشم، موش ها ازم بترسن.
گاوصندوق گفت: کلید بیار، گاوصندوق رو باز بکنم! یه پول بدم، سبیل بخری، بچسبونی پشت لبت.
گربه هه گفت: کلید کجاست؟
گاوصندوق گفت: تو باغچه! چه می دونم؟ به من چه؟
گربه هه گفت: بگو دیگه!
گاوصندوق گفت: کلیدِ صندوقِ من پیش موش هاست. فهمیدی بچه ی پشمالو؟
گربه هه گفت: موش ها؟! من برم پیش موش ها بگم کلید بدین؟ اما رفت. دُمش را گذاشت لای پاهاش و رفت دَمِ سوراخِ موش ها. در زد. تَق تَق تَق!
موشه گفت: کیه کیه در می زنه؟ در رو با پنجول می زنه؟
گربه هه گفت: منم. گربه ی یه سبیل!
موشه گفت: چی می خوای؟
گربه هه گفت: کلید گاوصندوق! می خوام ازش پول بگیرم، برم بستنی بخرم.
موشه گفت: اون یه دونه سبیلت رو بده، کلید گاوصندوق رو بگیر و ببر! گربه هه رفت تو فکر.
سبیلش را کَند و داد به موشه. کلید را گرفت، داد به گاوصندوق. پول گرفت، رفت سبیل فروشی تا دو تا سبیل تیز و چرب برای خودش بخرد. سبیل فروشی بسته بود. گربه هه پول هاش را داد، بستنی خرید. حالا یک گربه ی بی سبیل بود که بستنی می خورد. یک گربه که یک سبیل نداشت، یک سبیل دیگر هم نداشت.
نوید سید علی اکبر
افزودن دیدگاه جدید