شب بخیر کوچولو
به نام خدا، خدای خوب و مهربون؛ بچههای گلم سلام، کوچولوهای خوب من،حال و احوالتون چطوره گلهای من؟
آرزو میکنم که همیشه، همیشهیِ همیشه خوب و خوش و سلامت باشین.
خوب عزیزای دلم، شما با همسایههاتون چجورین؟ ها؟ با دوستاتون چطور به قول معروف تا میکنین؟ ها؟ خوبین؟ میدونم شما مهربونهای من، همیشه نسبت به همسایهها و دوستاتون بله، با محبت رفتار میکنین؛
آخه تو قصه امشب ما… بله بله، نه هیچی نمیگم، هیچی نمیگم تا خوبِ خوب شما خودتون قصه رو گوش بدین و پی ببرین که بله چی میشه؟!
حالا میریم سراغ قصهمون، که اسمشم اینه:«همسایهها»
تویِ یه لونهی کوچولو، روی شاخههای بلند درخت چنار، گنجشک خانم روی تخمهای کوچولوش نشسته بود، به روزی فکر میکرد که جوجههاش از تخم، بیرون بیان.
گنجشک خانم تو دلش خیلی شاد بود؛ آخه خیلی وقت بود که دلش میخواست چند تا بچهی ناز و کوچولو داشته باشه؛
تو همین فکرا بود که یه مرتبه صدایی شنید، صدایی که میگفت:« گنجشک خانم، گنجشک خانم، منم پرستو خواهش میکنم توی لونهات یه جایی به من بده.»
گنجشک خوب به دور و ورش نگاه کرد؛ پرستو یه سبد تخم کوچیک به نوکش گرفته بود و به طرف لونهی گنجشک میرفت.
پرستو کنار لونه که رسید، روی یه شاخه نشست؛ سبد رو به شاخهی درخت آویزون کرد و گفت:« سلام گنجشک خانم میبینی چقدر گرفتار شدم؟»
گنجشک با تعجب پرسید:« گرفتار؟ مگه چی شده؟»
پرستو گفت:« روی درختی که لونه داشتم نشسته بودم، تخمهای کوچیکم رو گرم نگه داشته بودم، تا جوجهها بیرون بیان؛ اما یه مرتبه هیزم شکنها اومدن و درختای جنگل و قطع کردن. من فقط تونستم اونا رو توی سبد بذارم و بیام اینجا، حالا میشه توی لونهات یه جایی به من بدی؟ البته فقط تا وقتی که جوجهها از تخم بیرون بیان بعد زودِ زود میرم.»
گنجشک بچهها کمی فکر کرد و گفت:« آخه ببین لونهی من خیلی کوچیکه، تازه من خودم منتظرم تا جوجههام از تخم بیرون بیان. اِ نه تو لونهی من جایی برای تو نیست.»
پرستو بچهها خیلی ناراحت شد؛ سبدو به نوکش گرفت و پرواز کرد و رفت.
وقتی پرستو رفت، گنجشک خانم از اینکه نتونسته بود به اون کمکی بکنه، خیلی ناراحت شد؛
با خودش گفت:« درسته لونهی من کوچیکِ اما برای چند تا تخم پرستو که جا هست؛ باید برم و پیداش بکنم اما اگه من برم جوجههای خودم چی میشن؟»
اما عزیزای من، گنجشک خانم خیلی عاقل و با تجربه بود، چند تا برگ از درخت چید و اونا رو روی تخمها گذاشت.
بعد به خورشید گفت:« خواهش میکنم اونا رو گرم نگه دار تا من برگردم.» اونوقت پرواز کرد و رفت.
راست راستی که خورشید خانم مهربون، تخمهای گنجشک کوچولوی گنجشک رو خیلی گرم نگه داشت.
گنجشک پرواز کرد و رفت؛ توی راه با صدای نازک و قشنگش همش میگفت:« پرستو پرستوی مهربون کجایی؟»
ولی بچههای من هیچ جوابی نمیاومد، اون خیلی ناراحت بود، با خودش گفت:« نباید میذاشتم که بره، باید بهش کمک میکردم…»
تو همین فکرا بود که، یه مرتبه بچهها کنار جوی آب پرستو رو دید که سبد رو روی زمین گذاشته و داره آب میخوره.
گنجشک خانم خیلی خوشحال شد پر زد و رفت کنارش، پرستو با دیدن گنجشک خیلی تعجب کرد و پرسید:« تو تو اینجا چیکار میکنی؟ پس تخمهات چی شدن؟»
گنجشک خانم گفت که:« ناراحت نباش اونا رو به خورشید سپردم، میدونم که خیلی مهربونه و اونا رو گرم گرم نگه میداره، اومدم دنبالت تا با هم به لونهی من بریم.»
پرستو گفت:« ولی، ولی لونه تو خیلی کوچیکه همه اونجا جا نمیگیریم»
گنجشک گفت:« عیبی نداره با هم کمک میکنیم و برای تو یه لونهی تازه و قشنگ برات درست میکنیم، تا موقعی که لونهات درست بشه، نوبتی روی تخمها میشینیم تا گرم بمونن و جوجهها صحیح و سالم بیرون بیان.»
آره گلهای قشنگم اونا هر دو به لونه گنجشک برگشتن؛ تخمهای پرستو رو کنار تخمهای گنجشک گذاشتن بعد پرستو خانم چون خیلی خسته بود، روی اونا خوابید و گنجشک کوچولو رفت دنبال کاه و چوب تا برای پرستو لونه بسازه.
روزها گذشت؛ گنجشک و پرستو نوبتی روی تخمها مینشستن و یکی یکی مراقب جوجهها بودن.
تا اینکه یه روز صبح پرستو و گنجشک از صدای جیک جیک بچهها از خواب بیدار شدن.
آره عزیزای دلم، بالاخره جوجهها از تخم بیرون اومدن، اونا قشنگترین جوجههای دنیا بودن.
حالا دیگه خورشید خانم با خیال راحت و آسوده به تن نرم و کوچولوی جوجهها میتابید و اونا رو گرم نگه میداشت.
از اون روز به بعد پرستو و گنجشک خانم همسایههای خوب و مهربونی بودند، که توی همه کارها به همدیگه کمک میکردن.
خوب عزیزای قشنگم، مهربونای من، میدونم قصه امشب رو که اسمش بود «همسایهها» خیلی پسندیدین.
بله، شما عزیزهای دلم میدونم که همیشه به دوستها و همسایههاتون کمک میکنین؛ بله، آفرین و هزار آفرین به همهی شما گلهای قشنگم که خوب و مهربونین؛ قصهی امشبمونم تموم شد.
گنجشک لالا، سنجاب لالا، آمد دوباره، مهتاب لالا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی
گل زود خوابید، مثلِ همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ گل زود خوابید، مثلِ همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی
جنگل لا لالا، برکه لا لالا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی.
افزودن دیدگاه جدید