شب بخیر کوچولو
به نام خدای خوب و مهربون، شب شما بخیر؛
امیدوارم که حالتون خوب باشه و مثل همیشه شاد وسلامت و خندون و مهربون باشین.
بچههای گلم، امشب میخوایم با همدیگه به زیر دریای بزرگ بریم و با یه ماهی قشنگ و کوچولو آشنا بشیم.
بچهها، ماهی کوچولویِ قصهی ما، امشب دنبال یه دوست تازه میگرده، یه دوست خوب که توی آسمانهاس؛
اما اونو زیر دریا پیدا میکنه، میپرسین چطور؟! خوب چشماتونو ببندین تا براتون بگم؛
«ستارهای برای ماهی کوچولو» اسم قصهی امشبمونه.
یکی بود و یکی نبود، غیر از خدای خوب ومهربون هیچکس نبود؛ زیر سقف آسمون آبی خیلی چیزها بود گلهای من؛ جنگل بود، آدم بود، دریا بود، یه دریای قشنگ؛
اما سالها پیش توی این دریا، یعنی دریای قصهی ما یه ماهی کوچیک و رنگارنگ زندگی میکرد.
ماهی رنگارنگ، از هشت پایی که با اون دوست بود، یه چیزایی دربارهی آسمون و دربارهی ستارهها شنیده بود؛
اما هنوز غیر از دریایی که توی اون زندگی میکرد، چیز دیگهای رو بچه ها ندیده بود؛
یه روز ماهی رنگارنگ قصهی ما به هشت پا گفت:« هشت پا، تو که انقدر درباره آسمون و ستارهها صحبت میکنی، چرا یه بار منو روی آب نمیبری تا چیزهایی که روی دریا هست ببینم؟»
هشت پا خندید و گفت:« من میخواستم خودت بگی،چون اون وقت با دقت بیشتری روی دریا رو نگاه میکنی.»
بچهها، ماهی رنگارنگ فکری کرد و گفت:« هشت پا من خیلی دوست دارم روی دریا رو ببینم، میشه منو با خودت روی دریا ببری؟» هشت پا گفت:« البته، همین امشب تو رو روی دریا میبرم، اما باید مواظب باشی همین که به روی دریا رسیدیم سرتو زود از آب در بیار و بالای سرتو نگاه کن، بعد زود سرتو بیار توی آب تا بتونی نفس بکشی، فهمیدی دوست من؟»
بچهها، ماهی که خیلی خوشحال بود گفت:« بله فهمیدم» خلاصه بچههای گلم اون شب ماهی کوچولو همراه هشت بار رفت که آسمون و ستارهها رو نگاه کنه؛
ماهی چند دفعه سرشو از آب بیرون آورد و ستارهها رو نگاه کرد، ستارهها به اون کوچولو چشمک زدن و ماهی کوچولو هم میخندید!
آره گلهای من اون شب موهای کوچولو با فکر ستارهها خوابش برد؛
اون با خودش فکر کرد چه خوب میشه که اونم یه ستاره درشت و پرنوری داشته باشه…
چند روزی گذشت یه روز صبح وقتی ماهی کوچولو از خواب بیدار شد، با تعجب دید که یه ستاره درشت کنارش نشسته و داره بهش نگاه میکنه!
ستاره خیلی آروم گفت که:« سلام ماهیِ رنگارنگ»
ماهی گفت:« سلام ستاره، چقدر خوشحالم که ببینم یه ستارهی درشت پیش منه، میشه خواهش کنم شما اینجا بمونین؟»
ستاره گفت:« خوب منم اومدم که اینجا بمونم، چون از جایی که بودم خسته شدم به خاطر همین جامو عوض کردم.»
بچهها ماهی کوچولو فکر کرد و گفتش که:« من فکر میکردم که شما از اون بالا به خاطر من اومدی، اما مثل اینکه شما همینطوری از اون بالا اومدی.»
بچهها ستاره که از حرفهای ماهی کوچولو تعجب کرده بود، گفتش که:« من که از آسمون نیومدم جای من تو دریاست.»
ماهی گفتش که:« اما من چند شب پیش شما رو توی آسمون دیدم.»
بچهها ستاره که متوجه اشتباه ماهی شده بود، خندید و گفت:« ببین ماهی کوچولو من که از ما آسمون نیومدم آخه من ستارهی دریاییم، ستارهای که توی آسمون دیدی با من فرق دارن حالا فهمیدی کوچولو؟»
ماهیِ رنگارنگ که متوجه اشتباه خودش شده بود، خندهاش گرفت و گفت:« فرقی نداره شما هم مثل ستارهها هستی، تازه هر وقت خواستم ستارهها رو ببینم میرم روی آب و به اونا نگاه میکنم»
بچه های گلم، ماهی رنگارنگ از اینکه دوستی جدید پیدا کرده بود خوشحال بود، به خصوص اینکه دوست جدیدش اسمش ستاره بود و شبیه ستاره هم بود.
خوب گلهای من قصه امشبمونم تموم شد، حالا اگه گفتین وقت چیه؟ آفرین به شما، وقت خوابه؛ خوب بخوابین و انشاالله که تا صبح خوابهای خیلی قشنگی ببینین.
گنجشک لالا، سنجاب لالا، آمد دوباره، مهتاب لالا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی
گل زود خوابید، مثلِ همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ گل زود خوابید، مثلِ همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی
جنگل لا لالا، برکه لا لالا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی.
افزودن دیدگاه جدید