شب بخیر کوچولو
مطمئنا بچه های گل من میدونن که کرم شب تاب چجوریه و به چه درد میخوره؛ آره امشب براشون همین قصه رو میگم.
به نام خدای خوب و مهربون حال و احوالتون چطوره؟ من همینجور غرق این بودم که چی براتون بگم که برنامهامون هم شروع شد، ببخشید.
انشالله که خوب و سلامتید، همینجوره؟ شکر خدا، خوب گلهای قشنگم مثل همیشه سر جاتون دراز کشیدید و آماده اید که قصه امشب رو بشنویم؛
خوب پی هم بردید که چی میخوام بگم بله در مورد کرم شبتاب میخوام براتون یه قصه بگم اسم قصهامون هم همینه «کرمِ شب تاب.»
خرگوش کوچولوی قصه ما خیلی کنجکاو بود، دلش میخواست خیلی چیزها یاد بگیره.
یک شب وقتی که پدر و مادر رفتن خوابیدن خرگوش کوچولو خوابش نبرد، برای همین پا شد کنار پنجره ایستاد تا بیرون رو تماشا کند.
اما، اما یک دفعه چشمش به یک چیز عجیبی افتاد. دید که یک کمی دورتر از لونهاشون توی چمن ها یک چیزی داره برق میزنه، اولش فکر کرد اشتباه دیده.
تند تند چشماش رو به هم زد و این دفعه بچه ها با دقت بیشتری نگاه کرد، اما اون اشتباه نکرده بود، یک نوری را اونجا دیده بود.
خرگوش کوچولو خیلی دلش میخواست بره بیرون تا ببینه اون چیه! ولی مامانش بهش گفته بوده که هیچوقت نباید توی تاریکی از لونه بره بیرون.
فردای آن روز خرگوش کوچولو با خودش گفت:« صبر میکنم اگه امشب هم اون نور رو دیدم آن وقت به پدر و مادرم میگم.»
شب که شد خرگوش کوچولو رفت کنار پنجره، اول چیزی ندید جنگل تاریک تاریک بود ولی چند دقیقه بعد آن نور رو دید؛ ولی این بار از یه جای دیگهای میدید.
با خودش گفت:« من که دیشب این نور رو درست روبه روی پنجرهامون دیدم پس چرا امشب رفته اون ور تر؟» ولی خب برای سوالش جوابی پیدا نکرد.
صبح که شد خرگوش کوچولو همه چیز رو برای پدر و مادر تعریف کرد. قرار شد شب هر سه تایی باهم بروند و ببینند که اون چیه!!
وقتی که شب شد اون چیز روشن رو دیدند، سه تایی آروم با احتیاط به طرفش رفتند. آره بچه ها وقتی رسیدند دیدند که اون روشنایی از یک حیوونه.
خرگوش کوچولو گفت:« سلام حیوون کوچولو اسم شما چیه؟» اونم جواب داد:« سلام کوچولو اسم من کرمِ شبتابِ یعنی اینکه توی شب میتابم، بدنم برق میزند.».
خرگوش کوچولو گفت:« پس چرا من هرچی این دورو ور گشتم نتونستم تو رو پیدا کنم؟» اون خندید و گفت:« برای اینکه نور من توی روز دیده نمیشهو شمام روزا دنبال من میگشتی، فقط شب ها من روشن میشم.
خرگوش کوچولو گفت:« آخه برای چی توی شب ها روشن می شی؟» کرم شب تاب بچه ها توضیح داد که:« دوست من هیچی توی این دنیا بی فایده نیست.»
خرگوش کوچولو گفت:« تو چه حیوون جالب و قشنگی هستی، میشه شب ها بیای نزدیک لونهی ما تا من تو را بهتر ببینم؟»
کرم شبتاب گفت:« باشه حتما میام.» از اون به بعد کرم شب تاب با خرگوش کوچولو دوست شد.
یک روز بعد از ظهر خرگوش کوچولو داشت کنار رودخانه بازی میکرد، که دید سنجاب کوچولو داره با سرعت میاد خیلی تند؛ سنجاب کوچولو دوست خرگوش کوچولو بود لونهاشون یک کمی از آنها دورتر بود.
وقتی چشم خرگوش کوچولو بهش افتاد گفت:« چی شده چرا اینجوری داری میای انقد تند؟»
سنجاب کوچولو در حالی که بچه ها، همین جور نفس نفس می زد، گفت:« آخه مامانم مریض شده دارم میرم پیش هدهد دانا».
خرگوش کوچولو گفت:« صبر کن صبر کن منم باهات میام.» دوتایی اونوقت راه افتادند و رفتند. وقتی رسیدند اونجا سلام کردند و سنجاب کوچولو گفت:« خاله هدهد، مامانم سرش خیلی درد میکنه».
خاله هدهد گفت:« صبر کنین تا من با این برگا یه کمی دَوا درست کنم بعد با هم میریم».
وقتی که کار خاله هدهد تموم شد فوری به طرف لونهی سنجاب راه افتادند؛ اما بچه های من ولی وقتی نزدیکی های خانه خرگوش کوچولو رسیدن هوا دیگه تاریک شده بود،.
خاله هدهد گفت:« بچهها هوا خیلی تاریک شده ما نمیتونیم جلوتر بریم سنجاب با نگرانی گفت:« ولی ما حتماً باید بریم چون مامانم مریضه تو خونه تنهاست».
در همین موقع بچه ها، خرگوش کوچولو گفت:« صبر کنین صبر کنین من یه فکری دارم» بعد هم با صدای بلند داد زد:« کرم شبتاب کرم شب تاب کجایی؟».
کرم شب تاب که همون نزدیکیها لای بوتهها خوابیده بود، با شنیدن صدای خرگوش سرشو آورد بیرون و اومد به طرف اونها.
خرگوش کوچولو گفت:« ببخشید که از خواب بیدارتون کردم، مامان سنجاب کوچولو مریض شده باید خاله هدهد رو ببریم پیشش ولی هوا خیلی تاریکه میتونی به ما کمک کنی؟».
کرم شب تاب مهربون، بچهها با خوشحالی قبول کرد و همه با هم راه افتادند.
به خاطر نور کرم شبتاب راهشون روشن شده بود، میتونستن همه جا رو ببینن؛
وقتی رسیدن اونجا خاله هدهد داروهایی رو که درست کرده بود به خانوم سنجابه داد، اونم حالش خوبه خوب شد و از همه اونا به خاطر زحمتی که کشیده بودن تشکر کرد.
وقتی که داشتند برمیگشتن خرگوش کوچولو به کرم شب تاب گفت:« حالا متوجه شدم که روشنایی شما چه فایدهای داره شما امشب کمک بزرگی به ما کردی از شما متشکریم.»
هزار آفرین بگیم به کرم شب تاب مهربون حالا متوجه میشیم که خدای مهربون هر چیزی که آفریده حتماً فایدهای داره.
گنجشک لالا، سنجاب لالا، آمد دوباره، مهتاب لالا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی
گل زود خوابید، مثل همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ گل زود خوابید، مثل همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی
جنگل لالا لالا، برکه لالا لالا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی.
افزودن دیدگاه جدید