دو پسربچه داشتند در حیاط باهم بازی میکردند، که یکی از پسرها یک پسته روی زمین دید.
تا آمد پسته را بردارد، پسر دیگر آن را برداشت.
پسر اول گفت: "پسته ی من رو بده. من اول اونو دیدمو"
پسر دوم گفت: "پسته ی تو نیست، پسته ی خودمه. من اول اونو برداشتم."
و شروع کردند باهم دعوا کردن.
در این حین پسر بزرگتری که از آنجا رد میشد آنها را دید و پرسید: "سرچی دعوا میکنین؟" پسرها گفتند : "سر پسته."
پسر بزرگترپسته را از آنها گرفت، پوستش را کند. نصف پوست را به یکی از پسرها، و نصف دیگری را به یکی دیگر از پسرها داد.
مغز پسته را هم خودش برداشت . گفت: "مغز پسته هم سهم من، که مشکلتان را حل کردم!"
افزودن دیدگاه جدید