باحضور محمدعلی بنی اسدی، کریم نصر، نادر موسوی فاطمی، اردشیر پزوهشی
پژوهشی: به نام خدا. شاید بیشترین مصاحبه و گفتگو هایی که با شما دوستان انجام شده درباره ی هنر برای کودک، بیا دقیق تر عرض کنم، آفرینش های هنری برای کودکان و نوجوانان بوده و خب به واسطه ی رشته تخصصی شما که تصویر سازی است محور اصلی گفتگوهای قبلی شما حول این موضوع بوده است. اما امروز در این میز گرد کوچک می خواهم درباره ی هنر کودک، و مشخصا پیرامون هنرهای تجسمی، صحبت کینم فکر می کنم بهترین نقطه ی آغاز برای ورود به این بحث کودکی خود شما باشد و نقاشی کشیدن های آن و نت ها نصر: من خاطره ایی دارم که چند جای دیگر هم آن را گفته ام من این خاطره را از هفت سالگی به یاد دارم، شاید علت این که این اتفاق در آن زمان افتاد این بود که عملا در خانواده ی من کار هنری صورت می گرفت. یکی از برادرهایم کار تأتر و دیگری کار خوشنویسی می کرد. به هر صورت من هم با کار هنر بیگانه نبودم. کلاس اول دبستان بودم. خيلي دوست داشتم کلاسمان را طوری نقاشی کنم که بعد، (پرسپکتیو) آن کاملا مشخص باشد. بارها و بارها کلاس راه میز و صندلی برای بچه ها را می کشیدم و ارزیابی می کردم. ولی دیدم که نه! .. نشد...! به شدت درگیر کار بودن و عدم موفقیت آنقدر عصبی ام می کرد که سر آخر با فشار مداد کاغذ را کاملا سوراخ می کردم. بعد آباد گرفتم که چطوری عمق کلاس را نشان بدهیم، ولی خب الان چندان راضی نیستم.
بنی اسدی: من دو، سه تا خاطره دارم که می شود گفت سرنوشت الان من را هم توضیح می دهد. یک بار خانه مان را سفید کاری کرده بودند، چشمم به یکی از دیوار ها افتاد و نگر کردم جای یک نقاشی خوب آن جا خالی است. مدلی را گذاشتم و رفتم بالا با کناره ی یک سکه یک تومانی یک نقاشی عجیب و غریب کشیدم. بعد که پدرم نقاشی را دید خیلی شاکی شد. همه ی بچه ها را آوردند، اندازه گرفتند که بینند دستشان به آنجا می رسد. یا نه...! آخر سر من اعتراف کردم و کتک خوردم .... در واقع من با تشویق رشد کردم.
یک بار هم یک گل کشیدم. این گلی که کشیده بودم کمی کج بود، اتفاقا توی فامیل، زن دایی ام خانمی بود که چانه اش کج بود. نقاشی را به افراد خانواده نشان می دادم و می پرسیدم که این شبیه فلانی نیست و هیچ کس هیچی نمی گفت یا می گفتن: نه. و من هنوز هم درگیر این موضوع هستم ولی هیچ کم توجه نمی کند.
پژوهشی: نکته ی جالب در خاطره ی آقای نصر ناتوانی ایشان در زمان کودکی برای عمق بخشیدن به نقاشی کلاس بود و این که گفتند، بعدا یاد گرفتم چطوری عمق کلامی را نشان بدهم ولی خب الان چندان راضی نیستم، لطفا کمی این مسئله را برای مان باز کنید.
نصر: فکر می کنم نقاشی یک کششی است که ربطی به بعد و این چیزها ندارد. یعنی ممکن است کسی اطلاعات با تصوری درباره «بعد» نداشته باشد، اما نقاش بزرگ و موفقی باشد، ولی متاسفانه شرایط اجتماعی بانوع آموزشی که حاکم بود این طور القا می کرد که اگر بتوانی بعد طبیعی یک فضا را نشان دهی عملا نمی توانی نقاش باشی، الان معتقدم دانستن بد نیست ولی به هیچ وجه ضروری و یا شرط برای نقاش شدن نیست همین الان هم من خیلی کم به دانسته ایم در این باره مراجعه می کنم. و هر جا که ضروری نباشد کاملا حذف می کنم با حداقل منطق «بعد» را حذف نمی کنم. در هر صورت اگر کسی بود که من را راهنمایی می کرد که با همان وضع اما در مسیر درست حرکت کنم، شاید هنوز هم می توانستم نقاشی کنم و رضایت بخشی از آب در آید. به همین خاطر است که می گویم الان راضی نیست.
پژوهشی: مطلبی که شما مطرح گردید دریچه ی خوبی برای ورود به بحث نقاشی کودک به روی ما باز کرد. همان طور که می دانید در یک مقطع از مراحل رشد کار کودک عمق با پرسپکتیو در کنار کودک وجود ندارد، و یا بهتر بگويم همت به معنای متعارف در ذهن و منطق کاری ما، در نقاشی کودک وجود ندارد، یا حتی در مراحل پیش از این، در یک مرحله می بینیم که نیروی جاذبه در نقاشی کودک وجود ندارد یعنی اشیایی که در یک صفحه کشیده شده اند در جهات مختلف قرار گرفته اند و شما نمی توانید وجوه نقاشی را تشخیص دهید. این مراحل پیش از تعالیم و آموزش هایی است که نظام آموزشی و یا جامعه به کودک انتقال می دهد. حالا با توجه به صحبت های آقای تر و مقدمه ای که عرض کردم این پرسش را مطرح می کنم که همیشه مطرح بوده است، آیا کار کودک را می توانیم اثر هنري بدانیم یا نه؟
بنی اسدی: من توضیح می دهم که در واقع حرف های آقای نصر ادامه پیدا کند. ایشان اشاره کردند به این که نقاشی بکا کشی است که به خیلی از واسطه ها و با تعالیمی که بعدا به آدم داده می شود، احتیاجی ندارد. در واقع کاری که یک نقاشی انجام می دهد این است که یک انسان سعی می کند با یک سری حرکات، رابطه خودش را با جامعه با طبیعت به مرزی از شناسایی برساند. اگر این را بپذیریم در حقیقت، فرض می کنیم که کودک هم چنین کاری را انجام می دهد. ولی ممکن است نظراتی که ما به عنوان یک فرد بزرگسال به آنها واقفيم ما را به سمت و سوی دیگری هدایت کند. باز روی حرف آقای نصر تأکید می کنم که انگار ناخودآگاه قومی ما یک جور صحبت می کند و شانتاژهای اجتماعی ما را به گونه ی دیگری پیش می برد. ما هم در نقاشی و به طور کلی در هنر درگیر این تضاد هستیم که چگونه مسئله را حل کنیم. اگر بتوانیم مثل یک کودک درگیر قید و بندها نباشیم . کودک کنی را می گویم و این مسئله را راحت تر پیش می بریم. کودک به معنای عام - با کلی « یعنی کسی که نرم جامعه را در نظر می گیرد و برای شناسایی خودش نسبت به اشیا و وسایل پیرامونش، دست به نقاشی کشیدن می زند، این نقاشی کشیدن در درجه ی اول نقط یک حرکت است که در آن لحظه برایش معنایی ندارد، تیتر ندارد او سعي می کنند خودش را پیدا کند، و جنسی از سازگاری را به ما نشان بدهد. اگر از این دید نگاه کنیم یک جایی نقاشی کودک و بزرگسال هم نزدیک اند.
پژوهشی: آقای فاطمی با توجه به تجربه ی شما در کنار با کودک همین طور مطالعاتی که در این زمینه داشته اید، شما هم نظرتان را بفرمایید.
فاطمی: آقای بنی اسدی گفتند که کودکان در حال شناخت محیط پیرامون خود است. این مسئله در مورد بزرگسالان هم وجود دارد منتهی در مورد نحوه برخورد، این ها با هم تفاوت دارند بزرگسال ظاهرا یک سری ابزار برا شناسایی می کند و دارد و خودش را به آن ها وصل می کند برای این که بتواند این ارتباط را با محیط پیرامونش به واسطه ی آن ها برقرار کند. چون آن ها از پیش تعیین شده اند و تا حدودی قانونمند مثل پرسپکتیو که یک امكان به حساب می آید. و از طرف دیگر یک جایی برای شان محدود کننده است برای این که هیچ ابزاری به جز آن ممکن است نشناسند. این را صرفا به عنوان کسی که کار هنری می کند نمی گویم بلکه یک آدم بزرگسال که الان می خواهد محیطش را بشناسد، اگر بگوییم یک اطاق را بکش اولین چیزی که به ذهنش میرسد این است که بعد و عمق اتاق را نشان دهد. ولی کودک چت شناخت و نوع ارتباطش کمی فرق دارد. این جا من اشاره ای می کنم به روند شکل گیری عناصر تصویری کودکان. یعنی اولین اثری که از کودک می شود دید بعد آرام آرام مراحلی را طی می کند، بعد از سه دوای خط خطی، دوره ای دارد به نام دیاگرام ها که خط خطی به سطوح تبدیل می شوند مثل مربع، دایره و مثلث که هر کدام زیر مجموعه هایی دارند مثل مربع گونه ها، دایره گونه ها و مثلث گونه ها. از وقتی که با این دوره برخورد کردم همیشه برایم این سوال مطرح بود که این اشکال از کجا می آیند. یعنی این فرم های خالص مربع، دایره و مثلث، از کجا منشا می گیرند و چطور در کار کودک تجلی پیدا می کنند. حالا بد نیست خاطره ای را تعریف کنم که البته نمی دانم تا چه حد می توان به عنوان سند آن را ارایه کرد. اما فکر می کنم جالب باشد. من تصادف کردم و دستم شکست و برای مداوا مجبور شدم یک دوره انرژی درمانی طی کنم دكتر من را در وضعیت ریلکس قرار می داد و با فاصله ی معینی دستش را دور بدن من حركت داد و من انتقال انرژی را حس می کردم وقتی از میان این کار طولانی می شد من در حالت خلسه در حالی که چشم هایم بسته بودند اشکالی را در فضایی بی انتها می بودم، یک سری دایره و مربع با حرکت های افقی و یا حتی در عمق مطلب را به دکتر گفتم. و از او پرسیدم چون من کارم در ارتباط با تصویر است دچار این حالت می شوم یا علت دیگری دارد و یک مکانیزم است. دکتر گفت : اما حرکت را از نیم کره ی، چپ به نیم کره ی راست داریم یک فراری از جود دارد به نام آلفا که آن مرحله، مرحله ی خلسه است. بعضی ها با عبادت و بعضی ها با مراقبه به این مرحله می رسند، در هر فرهنگی هم روشی داریم. در نیم گردی راست یک سری تصاویر نهادینه شده ی بشری وجود دارد. این ها همان بیس های بصری اند که اصلا با پیشر متولد شده اند تمام آدم ها اگر در این حالت قرار بگیرند این تصاویر را می بینند پژوهشی چیزی نظیر خاطرات ازلی؟
فاطمی بله خاطرات ازلی، من در ادامه ی مطلبی که چندی پیش در زمینه ی نقاشی کودک داشتم متوجه شدم هنرهای بدوی، هنرهای مقدس و آنهایی که مدیتیشن و تمرکز و خلسه در آنها بیشتر وجود دارد ساختارهای بصری شان نزدیک به همان ساختارهای اصطلاحا ماندالایی است. در مشاهده با کار کودک به این کشف رسیدم که در دوره های پیش دبستان وقتی که چند خط خطی را به عنوان آدم معرفی می کنند اما ما اثری از ظاهر آدم در آن نمی بینیم، آن مربع و مستطیل و دایره ها و شکل هایی از این دست که با هم ترکیب می شوند و اسم های مختلفی دارند. آنها جایی هستند که گفتنه اند ناخودآگاه قومی یا مثل ناخود آگاه بشری است و با ادم به دنیا آمده اند. و آن جا «حجم» ، با «بعد» نیست، و اگر هم است آن تعریف فیزیکال بیرونی در آن نیست. جالب است که این خاصیت گرایش به سطح در هنر مقدس و بدوی در تمام فرهنگ ها و حتی هنر و فرهنگ ایرانی هم هست. اگر چه هر آدمی از همان کودکی ممکن است گرایش هایی به ترسیم «بعد» هم داشته باشد، اما وقتی که می خواند به درجه ای از خلوص برسد حجم و مسئله بعد انگار به فراموشی سپرده می شود. در درس میانی هم ما از نقطه، سطح و خط حرف می زنیم و بعد به حجم می رسیم و می گوییم که نقطه، خط سطح وجود خارجی ندارند و تنها عنصر واقعی که موجودیت دارد، در واقع حجم است. حجم وجود دارند و به نوعی میرایی هم در آن هست. اما سطح چون اساسا موجودیت واقعی دارد هیچ وقت هم از بین رفتنی نیست، یعنی هم ازلی است و هم ابادی، نقاشی کودک هم شاید این بعد، را نشان می دهد. البته کودکان هم در نقاشی هایشان عمق را مطرح می کنند اما به روش و با شکل خودشان، مثه دوتا آدم را می کشند یکی بالا و یکی پایین و این یعنی تصویر بالایی عقب تر است. او بعد را با ابزاری که ما به شکل علمی می شناسیم. نشان نمی دهد.
پژوهشی: صحبت های آقای فاطمی در مورد مسأله ی پیدایش فرم در نقاشی کودکان هم خیلی جالب بود و هم این که فکر می کنم جای بحث و گسترش بیشتری را داشته باشد و در قالب یک مقاله ی مستقل شود آن را مطرح کرد. در صحبت های آقای بنی اسدی به مساله مکاشفه و شناخت، هستی و انسان به واسطه ای مکاشفه اشاره شد. من فکر می کنم یکی از خصیصه های اصلی نقاشی کودک همین مکاشفه ی مداوم است که البته در کارهای بزرگان هم رخ می دهد. اما در کودکان شکلی ساده صمیمی و صادقانه تر دارد. با همهی این حرف ها که زده شد من سوالم همچنان باقی است که آیا می شود به کار کودک (اثر هنری) گفت یا نه؟ نصر: من خیلی راجه به این موضوع فکر کردم ولی هیچ وقت به این نتیجه نرسیدم که کار کودک هنر است، دلایلی هم که دارم این است که معتقدم هنر در پایه ای ترین شکلش یک انتخاب است یعنی این که انتخاب یک راه برای بیان و اقدام یعنی تو اقدام می کنی که از طریق ابزار هنری با ابزار بصری چیزی را ارائه کنی. آن وقت وارد حوزه هنری می شوی در صورتی که اکثر قریب به اتفاق کودکان این کار را نمی کنند یعنی صرفا عمل را انجام می دهند و شاید هم روی میز بگذارند و بروند. حتی یادشان هم نماند که این کار را کرده اند، ولی آن کسی که هنر را انتخاب می کند دغدغه ارائه آن را هم دارد. حالا شاید چند دسته از کودکان هم این طور باشند ولی واقعا اکثر شان این دغدغه را ندارند، به همین جهت کار کودک مهم چقدر زیبا و هیجان انگیز باشد که هست اما به دلایلی که من گفتم فعلا من به این نتیجه نرسیده ام که این دو ویژگی را دارا باشد.
پژوهشی: من یادم می آید همین چند سال پیش در یکی از بی بنال ها کار یک کودک را هم در کنار کار بزرگ ترها شرکت داده بودند، چون خالق آن کارش را ارائه کرده بود و به قول آقای نصر اقدام به ارایه کرده بود، می توانیم کارش را هنر بدانیم.
نصر: بله کارش هنر بود. من گفتم اکثر کودکان این دغدغه را ندارند. نقاشی کودک به این معنا که شما همین جوری جمع آوری کنید و ارائه کنید الزاما هنر نیست. مگر این که کسی دغدغه ی بهتر داشته باشد و آن راه را انتخاب کرده باشد، ببینید من فکر می کنم حتي اگر کسی در بزرگسالی کار کودکی خودش را پیدا کند و ارائه کند همان هنر است، چون انتخاب کرده است.
فاطمی: به این صورت که آقای نصر می گویند. یک دائره به ذائه هنر هست و هنر نیست، بستگی دارد که ما چطور با آن روبرو شویم، این جا چند تا مساله هست، قبل از این که بخواهیم کار کودک را نگاه کنیم که از هنر هست یا نه اول این که من فکر می کنم همان وقتی که کودک هم نقاشی می کشد انتخابش را انجام داده است، یعنی وقتی این کاغذ این جاست و دارد کار می کند انتخاب صورت گرفته است. حالا ممکن است اقدام برای ارائه به شکل دیگری باشد. مثلا کارش را به بزرگتری من پدرش بدهد. یکی دیگر از کارهایی که بچه ها انجام می دهند.
این است که کارشان را کادو می کنند و به دیگران هديه می دهند. یعنی من فکر می کنم هم انتخاب وجود دارد و هم اقدام برای ارائه نکته ی دوم این که ما اصلا نقاشی را عمل ببینیم یا اثر، یعنی اگر کش است یا واک است آنجا نقاشی اعمل است و ما با یک ساختار عسلی روبرو هستیم. اگر بخواهیم در قالب «اثر» ببینیم باید نقاشی را در ساختار ظاهری تعریف کنیم و ببینیم آیا این کار ابتدا این قابلیت ها را دارد؟ پس می شود نقاشی، یا می شود هتر، یا این که عمل را هنری ببینیم و آن وقت بگوییم انتخاب و اقدام برای بیان یک عمل اند. که این ربطی به ساختار اثر ندارد، و چیزی می شود که الان شما می گوید.
بنی اسدی: زمانی نقاشی چیزی را روایت می کرد حالا نقاشی خودش را روایت می کند یعنی یک لکه ی زرد روی بوم می گوید. من که لکه ی زرد هستم در این ابعاد و شکل و اندازه و ... در حقیقت به نظرم کودکی به هیچ وجه وارد این مرحله نمی شود، مرحله ای که هنرهای جدید دنیا به آن رسیده اند. کودک خودش را روایت می کند. حالا حرف ما بر این است که کودک خیلی، احتیاجی به ارائه در شرایط نرمال، به دنیا ندارد و بعد این که بیایم درباره ی این بحث کنیم که کودک روایت می کند. ببینیم چه چیزی را روایت می کند و چقدر توانایی دارد.
فاطمی: ولی به نظر من از این مهمتر این مطلب است که در واقع کودک و کودکی یک جور خواستگاه است که در ذهن ماست. اولایک او تیپاست و جالب این است که تمام هنرمندان حداقل در آن یک بار به این رفرنس رجوع کرده اند یا به شکل مستقیم تر به سراغ کارهای کودکان رفتند و از آنها بهره مستقیم هم گرفته اند، اما اون سر منشا یعنی هنر کودک و هنر کودکی هم چنان بی موقعیت باقی مانده است بنی اسدی: در حقیقت فرآیند کودکی برای هنرمندان بزرگسال بسیار راهگشاست ولی برای خود کودک جز یک حرکت که به واسطه ی آن جهان پیرامون را درک می کند. چیزی نیست نشسرا من فکر می کنم هنر مجموعه ای از «عمل» و «اثر» است به این دلیل که اگر اثر حرف باشد طبیعت هم مي تواند اثر خیلی زیبایی تولید کند اما به آن هنر نمی گوییم، اگر عمل صرف هم باشد می تواند اصلا به اثر هنری خشم نشود و حتی می تواند چیز غیر جذابی از آب در آید در نتیجه هنر مجموعه ای از عمل و اثر است و ما نمی توانیم این دو تا را از هم جدا کنیم. به همین دليل من روی انتخاب و اقدام هنوز هم تاکید می کنم. چون عمل هر دو این ها را در خودش دارد. یعنی عملی انجام می شود که انجام دهنده ی عمل فکر می کند، باید آن را ارائه کند و اگر چیزی فاقد این دو باشد به گمان من وارد حوزه ی هنر نمی شود.
فاطمی: شاید بتوانیم هنر بدوی را کنار هنر کودک بگذاریم - البته از این منظری که عرض می کنم) . مثلا در مورد هنر نائیف راحت تر صحبت می کنیم تا هنر کودک برای این که یک بار هنرتائیف را در تاریخ هنر معرفی کرده ایم. هنر مطرودتی یا هنر آدم هایی که دچار اختلال روحی و روانی هستند، آن هایی که نقاشی بلدند. یک طرف و آنهایی که نقاشی بلد نیستند یک طرف دیگر آن هایی که در تاریخ مادر نیست کشف می شوند بعد «دوبوفه» آثار آنها را به جامعه معرفی می کند، چون اقدام می شود معرفی می شوند ولی در مورد کودک و هنر کودک هنوز به این شکل این کار را نکرده ایم. در حالی که شباهت زیادی به هنر بدوی دارد و از طرف دیگر منبع الهام بسیاری از هنرمندان معاصر هم هست.
نصر: خب حالا می توانی از من بپرسی که شما هنر بدوی را اصلا هنر می دانی یا نه؟ من باید بگویم با معیارهای خودم، نه هنر نمی دانم یعنی نقاشی غار را هنر نمی دانم ولی ونوس وليندرف را بهتر می دانم. چون آن ویژگی را دارد یعنی کارگه کرده که می خواهد مطلب خاصی را بیان کنده و یا دیگران ارتباط برقرار می کند.
فاطمی: حالا یک سوال دیگر، حتما هنر باید مخاطب داشته باشد؟
نصر: به نظر من اگر ارائه نباشد هنر نیست...
فاطمی: طور دیگری سوالم را مطرح می کنم فرض کنیم هیچ کسی روی کره ی زمین نیست و شما که نقاش هستی به تنهایی باقی مانده ای آیا باز به کار هنری ادامه می دهید؟
نصر: چون من با نقاشی زندگی کرده ام ادامه مي دهم، چون من انتخابم را قبلا کرده ام
فاطمی : ولی دیگری هم نیست،
نصر: من به این کار عادت کرده ام و با این کار ارضا میشوم
فاطمی: چون ارضا وجود دارد، آن قدر این عمل شخصي و فردی می شود که مخاطب يا لزوما ارائه برای دیگری در اولویت دوم قرار می گیرد. اولویت اول خود آفريننده ی اثر است. اما به هر حال به نظر من یک کشف و یک برق رخ می دهد.
پژوهشی: آقای فاطمی برداشت من از حرف های شما این است که شما کار کودک را هنر می دانید درست فهمیده ام؟
فاطمی: بله، البته با شرايطش یعنی شاید لازم باشد کار هنری کودکان را با معیارهای جدیدی بسنجیم، گاهی اوقات کار های هنری معیارها و فضاهای تازه به روی ما می گشایند
بنی اسدی: من در کلاس هنر در دنیای کودک در دانشگاه به دانشجویان پیشنهاد دادم نقاشی بچه ها را در وضعیت های مختلف جمع اوری و بررسی کنند. نقاشی بچه های خیابانی نقاشی بچه های افغانی، بچه های خارج از کشور و مادر حقیقت می توانیم با شناسایی آثار کودکان وجوه مختلفش را قابل دسترسی بکنیم، برای کارهای آینده همه ما.
پژوهشی فرصت کم و صفحات، محدود مجله که برای این میز گرد در نظر گرفته شده ما را مجبور می کند مطلب را اینجا ببندیم اگر چه فکر می کنم این گفتگو شروعی است برای حرکتی تازه در زمینه ی شناسایی هنر کودک اما نکته ای را که لازم می دانم به آن اشاره شود این است که در حال حاضر کودکان در سراسر دنیا با امکاناتی در سطوح مختلف ویژگی های قومی، قبیله ای متنوع و در شرایط اقلیمی گوناگون به زندگی مشغولند و کار هنری جزئی از زندگی آن هاست. شاید لزوما بچه ها نقاشی نکنند یا به این شکل که در نظر ماست امکان کار برای شان فراهم نباشد بسیاری از کودکان در خاک و گل و لای کوچه ها یا در طبیعت و فضاهای بکر و زیبا با چوب و خاک و گل و سنگ و اشیا که در محیط پیرامون شان هست بازی و کار می کنند و با همین فضاها و امکانات رشد کرده و بزرگ می شوند. قرار هم نیست همه ی بچه ها هنرمند شوند اما آن چه در کار هنری کودکان بیش از هر چیز دیگر باید مدنظر قرار گیرد شاید توجه به اثر یا تربیت نقاشی و هنرمند نبت بلکه فرایندی است که فعالیت هنری در رشد ذهنی و فکری کودک از خودش به جا می گذارد. من فکر می کنم مهم اتفاقی است که در زمان کار کردن در درون کودک رخ می دهد و نه حتما اثری که به وجود می آید، اگر چه معتقدم باید اثر مهم مورد توجه قرار گیرد و ما به پاسخ پرسش های بی جوابمان برسیم. از هر سه هنرمند عزیز سپاسگزارم.
دوره جامع تربیت مربی هنر کودک توسط اردشیر پژوهشی در مرکز آموزش های هنری و تخصصی دانشگاه هنر
افزودن دیدگاه جدید