جرمی هر شب خواب کفش هایی را می بیند که دوست دارد. همه ی همکلاسی های از این کفش ها دارند به جز او و آنتونیو. مادربزرگ معتقد است باید چیزی را بخرد که نیاز دارد، نه چیزی را که دوست دارد. سرانجام پسرک کفش مورد علاقه اش را با قیمت پایین تر در یک فروشگاه خیریه پیدا می کند و با آن که کفش ها برای او کوچک هستند آن ها را می خرد.
یک روز پسرک متوجه می شود که کفش دوستش آنتونیو پاره است و آنتونیو آن را با چسب نواری چسبانده است. پسرک پس از کشمکش های بسیار، سرانجام کفش ها را پشت در خانه ی آنتونیو می گذارد، زنگ در را می زند و دوان دوان از آن جا دور می شود.
داستان «آن کفش ها» داستانی است درباره ی دوستی، فداکاری.
ماریبت بولتز نویسنده ی این کتاب معلم پیش دبستانی است و داستان های بسیاری برای کودکان نوشته است. داستان جرمی را از ماجراهایی که با کودکان گذرانده الهام گرفته است. او می گوید: من از بخشندگی کودکان و میلی که برای تقسیم داشته هایشان در شرایط سخت دارند،تحت تاثیر قرار می گیرم.این فداکاری ها زندگی را زیباتر می کند. نوا جونز تصویرگر کتاب هم درباره ی این داستان می گوید: من کاملا احساس جرمی را درک می کنم و می دانم خواستن چیزی که بقیه دارند و تو نداری چه حسی دارد.
این کتاب برای بلندخوانی و اجرای نمایش مناسب است.
منبع کتاب آن کفش ها وب سایت کتابک است. برای دریافت اطلاعات بیشتر می توانید به این وب سایت بی نظیر رجوع کنید.
افزودن دیدگاه جدید