توی مدرسه گروه های زیادی هست. ولی پرل همیشه در گروه تک نفره ی خودش است. علاقه دارد شعرهای بی قافیه بگوید، ته ته اسخر بماند و حباب درست کند و آن پایین بماند بی آنکه غرق شود. چیز دیگری هم هست که پرل بیش از هر چیز، آن را دوست دارد و آن گذراندن وقت با مادر جونش است. در خانه ی پرل سه نفر زندگی می کنند: پرل، مامان و مادر جون. از وقتی یادش می آید، همیشه همینطور بوده است. ولی حالا مادرجون یادش نمی آید که او کیست. در اتاقش دراز می کشد، می خوابد، آب دهانش سرازیر می شود و روز به روز ضعیف تر می شود. پرل هر روز پس از مدرسه، به اتاق مادرجونش می رود، با او حرف می زند و ماجراهایی که در روز رخ داده است را برایش تعریف می کند.
کتاب «مادرجون! چرا اسمم را یادت رفته؟!» داستانی است درباره ی دختری به نام پرل. در این داستان سالی مورفی با کمک شعر دنیای پرل را به تصویر می کشد و یادآور می شود نزدیکان ما حتی اگر بیماری فراموشی بگیرند و پیر شوند باز هم برای ما دوست داشتنی هستند. نشان می دهد چگونه یک کودک می تواند با مرگ کسانی که دوستشان دارد کنار بیاید. و بداند پس از مرگ عزیزان، زندگی همچنان ادامه خواهد داشت. خواندن این داستان نه تنها به کودکان، بلکه به بزرگسالان نیز توصیه می شود.
سالی مورفی درباره شکل گیری این کتاب می گوید: « شبی تازه به رختخواب رفته بودم که شعری به ذهنم رسید. آن را روی کاغذ نوشتم و در هفتههای بعد، باز هم چیزهایی به آن اضافه کردم، سرانجام، دریافتم که داستانی شکل گرفته است. خوشحالم که شخصیتی مانند پرل در این داستان همراهیام کرد؛ هر چند که هر بار داستانش را میخوانم، اشکم در میآید!»
هیتر پاتر تصویر کتاب می گوید: « به نظر من غمگینترین لحظه داستان زمانی است که پرل به چشمان مادربزرگش نگاه میکند و امیدوار است شور و حالی را که پیشتر در چشمان او بود، ببیند. اما امیدش ناامید می شود! همه ی ما همچون پرل بارها به چیزهایی فکر می کنیم که هرگز نمی توانند وجود داشته باشند!»
کتاب «مادرجون! چرا اسمم یادت رفته!؟» برنده جایزه کتاب سال استرالیا (۲۰۰۹) و نیز نامزد چند جایزه ادبی دیگر شده است.
منبع کتاب مادر جون! چرا اسمم یادت رفته؟ وب سایت کتابک است. برای دریافت اطلاعات بیشتر می توانید به این وب سایت بی نظیر رجوع کنید.
افزودن دیدگاه جدید