«سیجی» و مادربزرگش ماشین ندارند و باید مدتها زیر باران منتظر اتوبوس بمانند. به نظر «سیجی» آنها زندگی سختی دارند. او از این موضوع ناراحت است ولی مادربزرگش مانند او فکر نمیکند ...
در پشت جلد کتاب « یک روز اتوبوسی » میخوانیم: «سیجی» مدام از مادربزرگش میپرسد که چرا باید زیر باران منتظر بایستند و چرا آنها مثل بقیهی دوستانش ماشین ندارند. اما نانا چشمهای نوهی کوچکش را به زیبایی واقعی دنیای اطراف باز میکند.
کتاب « یک روز اتوبوسی » داستان زندگی پسری است به نام «سیجی» که یکشنبهها با مادربزرگش به کلیسا میرود و بعد از آن سوار اتوبوس میشوند و به شهر میروند. اما امروز «سیجی» از مادربزرگش میپرسد که چرا آنها مانند دوستش کُلبی ماشین ندارند. چرا او مانند پسرهایی که در اتوبوس نشستهاند آیپاد ندارد؟ چرا و چگونه آنها همیشه به قسمت کثیف شهر میرسند؟
مادربزرگ برای هر پرسش «سیجی» پاسخی دارد. پاسخهایی هوشمندانه که به «سیجی» کمک میکند بتواند زیبایی دنیای پیرامونش را بهتر درک کند، قدردان داشتههای هرچند اندکش باشد و از زندگی لذت ببرد. در طول این سفر کوتاه، «سیجی» و مادربزرگش شهری شلوغ با ساختمانهایی بلند، خیابانهایی پرنور و چشماندازهایی شگفتانگیز را زیر پا میگذارند. در این راه، چشمان آنها آدمهای دوروبر را خوب میبینند و احساسشان را درک میکنند. سفری که در آن از خلال کثیفیهای شهر و زشتیهای آن به زیبایی رنگینکمان و حسِ خوبِ بودنِ با آدمها میرسند.
کتاب « یک روز اتوبوسی » کتابی تصویری است که نگاهش به زندگی روزمرهی انسانهاست. نگاهی که به خواننده نشان میهد در سختترین و فقیرترین زندگیها هم همیشه چیزهایی برای شاد بودن و لذت بردن وجود دارد.
عنوان اصلی کتاب، «آخرین ایستگاه خیابان مارکت» است. این کتاب برندهی «نشان افتخار کلدکات» و «مدال نیوبری سال ۲۰۱۶» و ... شده است.
منبع کتاب یک روز اتوبوسی وب سایت کتابک است. برای دریافت اطلاعات بیشتر می توانید به این وب سایت بی نظیر رجوع کنید.
افزودن دیدگاه جدید