شل سیلور استاین

توضیحات بیشترتوضیحات کمتر
درخت-بخشنده
روزی، روزگاری درختی بود و او پسرک کوچکی را دوست می داشت. پسرک تا خردسال بود با شاخه هایش بازی می کرد، سیب هایش را می خورد و در سا یه اش می خوابید. به تدریج که بزرگ تر شد دیگر کمتر با درخت انس داشت. او گرفتار عشق، روز مره گی و گذران زندگی شد و درخت...