"هورتون" فیله، شلپ شلوپ کنان توی برکه مشغول آب بازی بود که صدای ضعیفی شنید. دست از شلپ وشلوپ برداشت اما کسی را دور و بر ندید. دوباره همان صدا را شنید. یکی داشت با صدای ضعیف فریاد می زد و کمک می خواست.
هورتون گفت: "باشه، کمکت می کنم اما کی هستی و کجا هستی ؟" باز هم چیزی ندید. تنها یک ذره ی غبار دید که جریان هوا داشت آن را می برد. هورتون ذره ی غبار را برداشت و سالم گذاشت روی یک گل شبدر. یک درمانده ی کوچولو بود که از ترس می لرزید. پس باید زود نجاتش می داد. با خود گفت: "هر چی نباشه شخص شخصه، هر قدر هم کوچک باشه." باید به همه ثابت می کرد که آن درمانده ی کوچولو وجود دارد، پس حق دارد! بنابراین هورتون دست به کار شد و ...
داستان، ماجرای رساندن فریاد حق طلبانه ی موجودات کوچک است به گوش قدرتمندان و دفاع از حق زندگی برای همه. در این ماجرا وظیفه ی تک تک افراد یک جامعه در رسیدن به هدف یاد آوری می شود: "هر کس کمی غیرت داشته باشد باید به میهنش کمک کند. حالا وظیفه ی ماست که تا جان در بدن داریم فریاد بکشیم. پس تو هم دهانت را باز کن! یک فریاد هم یک فریاده!" نباید دست روی دست گذاشت.
داستان با کارکرد تربیتی و زبان طنز شادی آفرین همراه مخاطب است تا از خواندن یک داستان کوتاه با تصاویر زنده و پویا لذت ببرد. تصاویر با ریزه کاری های هنرمندانه، دقت نظر تصویر گر را بیان می کند. کتاب از مجموعه ی "قصه های یک جورکی" است که در صدمین سالگرد تولد دکتر سیوس به شکل دو زبانه منتشر شده است.
منبع کتاب وقتی هورتون صدای "هو" شنید وب سایت کتابک است. برای دریافت اطلاعات بیشتر می توانید به این وب سایت بی نظیر رجوع کنید.
افزودن دیدگاه جدید