خـــــــــــــــب
سلام بچه ها
تو داستان قبلی گفتیم که نیوشا خیلی زحمتی برای تمیز کردن اتاقش نمی کشید
اما اتاقش بعد اومدن نرم نرمو همیشه مرتب و تمیز بود
آخر قصه فهمیدیم که نرم نرمو، شب ها از کنار نیوشا پا میشه
و شروع می کنه به تمیز کردن اتاق
حالا به نظرتون این کار خوبیه، که نرم نرمو، تنهایی بدون کمک نیوشا اتاق رو تمیز می کنه؟
نرم نرمو خودش از کمکی که به نیوشا می کنه خیلی راضی و خوشحاله
اما همیشه دنبال راهی می گرده که یه جورهایی به نیوشا یاد بده این کارها رو خودش به تنهایی باید انجام بده
اولین راهی که به ذهنش رسید این بود که شب ها موقعی که نیوشا خوابیده
بره تو خواب نیوشا و باهاش صحبت کنه
بهش بگه که باید اتاقت رو تمیز کنی
آخه آدم ها تو خواب هم می شنوند، هم میبینند، هم احتمالا فردا صبح یادشون میاد چی دیدن و شنیدن
شب اول میشه
نرم نرمو تو بغل نیوشا بوده
منتظر میشه تا نیوشا خوابش ببره
بعد آروم آروم خودش رو به نیوشا نزدیک می کنه
در یک چشم بهم زدن وارد خواب نیوشا میشه
نیوشا خواب میدید که داره تو مهدکودک کاردستی می سازه و
یه عالمه کاغذ خرد روی زمین ریخته شده
نرم نرمو از کنار نیوشا پا میشه و خرده کاغذها رو جمع می کنه
میریزه تو سطل آشغال
نیوشا وقتی نرم نرمو رو میبینه
متوجه خرده کاغذهای توی دستش میشه
انگار فقط نیوشا بود که نرم نرمو رو می دید
بقیه دوستاش نه میدیدنش نه بهش توجهی می کردند
نرم نرمو دوباره بر می گرده و کاغذ های جلوی نیوشا رو جمع می کنه
نیوشا یه لحظه دست از همه کاری می کشه، هم پا میشه و به نرم نرمو کمک می کنه
اون ها با هم تمام کاغذ های روی زمین حتی کنار دوستانشون رو هم جمع کردند
وقتی آخرین تکه های کاغذ رو توی سطح آشغال می ریزند
نرم نرمو منتظر یه فرصت مناسب بود که با نیوشا صحبت کنه
تا بر می گردن سر میز کارششون نرم نرمو میگه:
نیوشـــــا؟ نیوشــــا؟
من هر روز با تو هرجایی که باشی هستم
ولی شب ها وقتی تو میخوابی
من دلم نمیاد فردا صبح که بیدار میشی اتاق ت رو کثیف ببینی
بخاطر همین از کنارت پا میشم و شروع می کنم به تمیز کردن اتاق ت
ولی باید بدونی که این اتاق هر دوتایی ماست
تو باید برای تمیز نگه داشتنش کمک کنی
من نمی تونم همیشه اتاق رو تنهایی تمیز کنم
نیوشا صبح از خواب پا میشه و با دیدن نرم نرمو با خودش فکر می کنه که
دیشب انگار یه خوابی درباره نرم نرمو دیده بود
که بهش میگه منم که اتاقمون رو تمیز می کنم
ولی تو هم باید کم کم کمک کنی
در طول روز نیوشا به خوابی که دیده بود فکر می کرد
آخه دوست نداشت نرم نرمو خسته بشه
اون خیلی کوچولو و ضعیف بود
به نظرش این همه کار براش خیلی زیاد بود
اما نیوشا نمی دونست چه جوری باید اتاقش رو تمیز کنه
روز اول تلاشش برای تمیز کردن اتاقش خوب بود ولی اونی که نرم نرمو میخواست نشد
روز دوم هم همینطور
روز سوم هم همینطور
روز چهارم هم گذشت تا شد ده روز
هر روز نیوشا مقداری پیش رفت می کرد
ده روز گذشته بــــــــود
اما نیوشا هنوز کامل نمی دونست از کجا باید شروع کنه و چه جوری اتاقش رو تمیز نکه
باز نرم نرمو تنهاش نمی ذاشت
شب ها پا میشد و یه سری کارهای مونده رو انجام می داد
در کل خیلی نسبت به قبل کارهای نرم نرمو کمتر شده بود
نرم نرمو راضی بود
چون نیوشا پیشرفت خوبی داشته
نیوشا اتاقش رو عالی تمیز نمی کرد ولی این تلاش و پیشرفت نیوشا بود که برای نرم نرمو مهم بود.
اما به نظرتون نرم نرمو باید چی کار کنه که نیوشا بتونه بهتر کارهاش رو انجام بده؟
افزودن دیدگاه جدید