رادیو کودک

در این سرویس شما می توانید به دریایی از پادکست در زمینه های کودک، تغذیه، خانواده و سلامتی، داستان های صوتی، بازی های رایگان و ... دسترسی داشته باشید.

توضیحات بیشترتوضیحات کمتر

تب‌های اولیه

اوریگامی کاردستی کودک
اگر به دنبال کاردستی کتاب با مقوا برای کودکان پیش دبستانی هستید به این صفحه مراجعه نمائید.  اوریگامی یا ساختن حیوانات و اشیا به وسیله ی تا کردن کاغذ، هنری است که مراحل پیشرفته ی آن به هنر و دقت بسیار زیاد احتیاج دارد. آشنایی کودکان با این هنر...
قصه-صوتی-همسایه-ها-با-صدای-مریم-نشیبا
مریم نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
توی جنگلی بزرگ حیوانات با خوبی و خوشی کنار هم زندگی می کردند. اما یک روز برای خانم خرسه از جنگل های دور مهمون آومده بود و مهمون خانم خرسه یک بچه خیلی شیطان داشت. بچه خرس توی باغچه سبزیجات خانم خرگوشه رفت و بهد هم لباس های شسته شده خانم آهو را روی...
قصه-صوتی-ماهی-دم-طلایی-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
در دریای بزرگی ماهی های قشنگ و جورواجوری زندگی می کردند. در بین این ماهی ها ماهی دم طلایی ای بود که همه ماهیگیر ها دوست داشتند ماهی دم طلایی را صید کنند. ماهی دم طلایی دوست داشت همه جاهای دریا را ببیند، بنابراین به قسمت های دیگر دریا رفت. چیزی نگذشت...
قصه-صوتی-کمک-کردن-به-پدر-و-مادر-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
دختر کوچولویی بود به نام مریم که نقاشی کشیدن را دوست داشت. مریم دوستی به نام مینا داشت و باهم بازی می کردند. مریم و مینا مداد رنگی داشتند و با هم نقاشی می کشیدند. مینا اتاق ساده و اسباب بازی های کمی داشت. مریم گفت من اتاقی پر از اسباب بازی دارم و هر...
قصه-صوتی-خواب-پنجره-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
در یک روستا پنجره ایی بود که شیشه های رنگی داشت. اما پنجره به این قشنگی، به خانه ای تعلق داشت که کسی آنجا زندگی نمی کرد. یک روز خانواده ایی به روستا آمدند و به خانه خالی اسباب کشی کردند. پنجره تنها حالا خوشحال بود که از آن به بعد تنها نیست. داستان"...
قصه-صوتی-کار-نادرست-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
آرمان پسر خوبی بود اما یه اخلاق بدی داشت اونم این بود که بدون اجازه با وسایل دیگران بازی می کرد. مثلا تلفن همراه و کنترل تلویزیون و ... آرمان یک روز با پدر ومادرو دایی اش و پسر دایی اش به پارک رفته بود. پدر آرمان دوربین داشت و مشغول عکس گرفتن با...
قصه-صوتی-پرواز-با-صدای-مریم-نشیبا
مریم نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
علی کوچولوی داستان ما خیلی پرواز کردن را دوست داشت. علی کوچولو همیشه آرزو می کرد کاش می توانست پرواز کند و همیشه خودش را روی ابرها تصور می کرد و دلش می خواست مثل پرنده ها باشد. یک روز یک تکه ابر بزرگ توی آسمان دید. ایر تا پنجره علی کوچولو پایین آمد...
قصه-صوتی-آش-نذری-با-صدای-مریم-نشیبا
مریم نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
علی کوچولو با صدای مادر بیدار شد و نگاه کرد و دید خونه حسابی شلوغ شده و مادر مشغول انجام کارهاست. مادر به علی کوچولو گفت که علی باید حسابی به او کمک کند تا از پس کارها بر بیاد. علی خیلی عجله داشت که کاسه های آش را برای همسایه ها ببرد و تند و تند از...
قصه-صوتی-کمک-به-هم-کلاسی-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
سارا و مریم هم کلاسی بودند وتازه مشغول یاد گرفتن خواندن و نوشتن بودند. مریم مریض شده بود و نمی توانست به مدرسه برود تا به درس هایش برسد. اما مینا برای کمک به او به خانه آنها آمد. داستان"کمک به هم کلاسی" با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری...
قصه-صوتی-ثواب-بزرگ-با-صدای-مریم-نشیبا
مریم نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
زهرا کوچولو با پدر ومادر و پدر بزرگ و مادر بزرگش در یک خانه زندگی می کردند. مادر زهرا هر روز برای پدربزرگ ومادربزرگ صبحانه آماده می کرد و ناهار و شام برایشان تدارک می دید و کارهای آن ها را انجام می داد. مادر زهرا برای زهرا توضیح داد که چرا باید به...
قصه-صوتی-ماست-شیرین-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
یک کاسه ماست شیرین توی خانه ایی و در گوشه آشپزخانه ای بود، تا اینکه گربه ایی بو کشید و سراغ ماست آمد. کاسه ماست به گربه اجازه نداد کمی ماست بخورد وگفت من شیرین ترین ماست دنیا هستم. اردک و گنجشکی هم برای رفع خستگی سراغ ماست آمدند، اما کاسه ماست به آن...
قصه-صوتی-سه-دوست-خوب-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
سنجاب کوچولویی بود که در باغی با موش کوری زندگی می کردند. این دو دوست های خوبی برای هم بودند. موش کوچولو هر روز مشغول کندن چاله می شد و خاک ها را توی باغ می ریخت و این موضوع صاحب باغ را ناراحت می کرد. سنجاب یک روز دید که صاحب باغ در حال گذاشتن چند...
سلام بر مادر و پدرهای عزیز من دنبال یه مشاور یا روانشناس کودک در جنوب تهران حوالی میدان قزوین می گردم. من در حوالی میدان قزوین تهران سکونت دارم و برای مشکلات جدی ای که پسرم پیدا کرده است. پسر من اخیرا با رفتن به مدرسه خیلی دچار مشکلات متعدد مثل شب...
قصه-صوتی-قصه-مار-کوچولو-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
یک مار کوچولو بود که به تازگی از تخم بیرون آمده بود. مار کوچولو به اطرافش نگاه کرد و با خودش گفت اینجا چقدر قشنگه! مار کوچولو مشغول گشت و گذار توی جنگل شد و حیوانات درخت ها و چمن ها را دید. تا اینکه به برکه ای رسید و عکس خودش را در آب دید. با خودش...
قصه-صوتی-قرقره-مادر-بزرگ-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
پدرام و پیروز دو برادری بودند که بیشتر وقتشان را با مادر بزرگ فخری می گذراندند. مادر بزرگ مشغول خیاطی بود و می خواست برای نوه هایش دو تا پیرهن زیبا بدوزد. مادر بزرگ خسته شد و کنار چرخ خیاطی خوابش برد. گربه کوچولویی قرقره را برداشت و مشغول بازی شد،...
قصه-صوتی-شعله-بخاری-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
لیلا در فصل زمستان لباس های کمی می پوشید و گاهی در و پنجره را باز می کرد. پدر و مادر لیلا همیشه به او توصیه می کردند که لباس بیشتری بپوشد و شعله بخاری را کم کند، اما لیلا گوش نمی داد و حسابی گاز را هدر می داد. تا اینکه خاله ی لیلا از روستایی که در...
قصه-صوتی-ماه-مال-همه-است-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
مهدی کوچولو با پدر ومادرش در روستایی زندگی می کرد. مهدی کوچولو خواهر و برادری نداشت. مهدی هر روز با پدرش گوسفندها را برای چرا به دشت می برد. یک شب مهدی کوچولو چشمش به ماه گرد و بزرگ افتاد و دلش خواست که ماه را برای خودش بردارد تا دیگر تنها نباشد....
قصه-صوتی-ستاره-ایی-که-نمی-خوابید-با-صدای-مریم-نشیبا
ماه توی آسمان نشسته بود و ستاره ها دورش جمع شده بودند. ماه قرار بود که داستان تعریف کنه تا ستاره ها بخوابند. ماه داستانش را تعریف کرد و همه ستاره ها خوابیدند بجز ستاره کوچولو. ستاره کوچولو خوابش نمی برد. ماه برای ستاره کوچولو لالایی خواند اما فایده...
قصه-صوتی-سوال-گنجشک-کوچولو-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
جنگل سبز آروم و سرسبز بود. موش کوچولو و گنجشک کوچولو دو دوست بودند که هر روز با هم بازی می کردند. یک روز که موش موشک با گنجشک کوچولو حسابی بازی کرده بود تشنه شون شد و هر دو برای خوردن آب به کنار برکه رفتند. دو تا دوست آب خوردند و توی آب به عکس...
قصه-صوتی-سوسک-کوچولوی-خال-خالی-با-صدای-مریم-نشیبا
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
سوسک کوچولویی بود که روی بدنش یک خال بزرگ داشت و به همین دلیل همه اون رو خال خالی صدا می کردند. یک شب خال خالی توی آسمان ماه را دید و از دیدنش خیلی خوشحال شد و آرزو کرد که خودش یک ماه داشته باشد که یکهو چشمش افتاد به خال روی پشتش. خال خالی خیلی...

صفحه‌ها