سحر ترهنده

توضیحات بیشترتوضیحات کمتر

تب‌های اولیه

گوريل
حنا گوریل ها را خیلی دوست دارد ولی تا به حال از نزدیك آن ها ندیده است. پدرش مردی بسیار گرفتار است و فرصت این را ندارد حنا را به باغ وحش ببرد، او در واقع فرصت هیچ كاری را ندارد. حنا برای هدیه تولد خود از پدر یك گوریل می خواهد؛ یک گوریل واقعی، اما...
پسرك-و-ناخدای-شجاع
پسرک در خانه ای ساحلی در كنار دریا زندگی می كند. و بهترین دوستانش قایقران پیر و ناخدای شجاع آنقدر از لذت و هیجانات زندگی و سفر های دریایی برای او گفته اند، كه پسرك مصمم است تا به زودی ملوان شود و به سفر دریایی برود. اما افسوس، زمانی كه او این آرزو...
اردک-کشاورز
روزی روزگاری اردکی بود که از بخت بد با کشاورز پیر و تنبلی زندگ می کرد. اردک همه کارهای مزرعه را می کرد. کشاورز تمام روز توی تخت می ماند. او مدام فریاد می زد: «کارها رو به راه است؟». اردک جواب می داد: «کواک! ». اردک بیچاره گوسفند ها را از تپه پایین...
خشم-قلمبه
پسر کوچولو احساس کرد که از اعماق وجودش یک چیز وحشتناک بالا می آید؛ بالا، بالا، بالا، می آید تا اینکه ... کتاب تصویری خشم قلمبه با متنی کوتاه و تصاویری تاثیر گذار حس عصبانیت را به گونه ای خلاقانه و متفاوت نشان می دهد. این کتاب را برای کودکان بلند...
هر-وقت-خوک-ها-پرواز-کنند
در چمنزاری نزدیک شهر، گاوی به نام رالف زندگی می کرد. یک روز رالف از پدرش خواست تا برای او دوچرخه بخرد. پدر به او پاسخ داد: «گاوها نمی توانند دو چرخه سواری کنند.» رالف جواب داد: «آره فعلا نمی توانند.» پدر گفت: «باشد، رالف. هر وقت خوک ها پرواز کنند،...
یک-دقیقه-صبر-کن
کتاب «یک دقیقه صبر کن» براساس یک قصه فلکلور مکزیکی نوشته شده است. مادر بزرگ بیتل، صبح که از خواب بیدار شد، صدای زنگ در را شنید. وای، خدای من! آقای کالاورا پشت در بود. چه آقای لاغری، او با اشاره دست از مادر بزرگ بیتل خواست که خارج شود. وقتش بود که...
بچه-باتلاق
سال ها پیش وقتی من و کریستی کوچک بودیم کار بدی کردیم. قرار بود برای بازی به خانه آنی برویم. ولی نرفتیم. به جایش رفتیم ماهی گیری؛ خودمان تنهایی؛ بی اجازه! کریستی گفت توی جنگل گل های استکانی یک حوضچه جادو هست. آن حوضچه فقط آنجا و فقط در بهار هست....