هانس کریستین اندرسن

توضیحات بیشترتوضیحات کمتر

تب‌های اولیه

شاهزاده-خانم-و-نخود-و-داستان‌های-دیگر
"در زمان های پیش، شاهزاده ای بود که می خواست با شاهزاده خانمی اصیل ازدواج کند. به این منظور به دور دنیا سفر کرد. او شاهزاده خانم های بسیاری را دید ولی هیچ کدام را نپسندید و از هر کدام ایرادی گرفت. هر بار غمگین و دست خالی و بدون آن که یک شاهزاده خانم...
پری-دریایی-کوچک-و-چند-قصه-ی-دیگر
"توی جاده، سربازی قدم رو می آمد – چپ، راست! چپ، راست! کوله بارش را به دوش گرفته بود و یک شمشیر به کمر بسته بود، چون رفته بود جنگ و حالا داشت به خانه بر می گشت. توی راه، به جادوگر پیری برخورد: جادوگر آن قدر زشت بود که لب پایینش درست روی سینه اش...