قصه های نم نم - قسمت دهم

قصه-کودکانه-قصه-های-نم-نم

نم اول: بادکنک قلبی

روزی باد آمد. بادکنک قلبی را بالا برد. بالا و بالاتر. بادکنک، اول از همه رسید به یک کبوتر. به کبوتر گفت: دوست من می شی؟ کبوتر جوابش را نداد و رفت. بادکنک قلبی باز هم بالاتر رفت. رسید به یک هواپیمای پُر سر و صدا. به او گفت: دوست من می شی؟ هواپیما صدایش را نشنید و رفت. بادکنک بالاتر رفت. رسید به ابرها. یکی از ابرها شکل قلب بود. بادکنک گفت: به به چه ابری! چه قلبی! درست شکل منه. به طرف قلب ابری رفت. به او گفت: دوست من می شی؟ قلب ابری که خیلی مهربان بود گفت: کی از تو بهتر، کی از تو مهربان تر! بعد هم دنبال هم دویدند و بازی شروع شد.

نم دوم: کفشی که بند نداشت

یک کفشه بود بند نداشت. رفت پیش سوسکه و گفت: خاله سوسکه! شاخک ها تو می دی بندم بشن؟

سوسکه گفت: نه که نمی دم. رفت پیش عنکبوت و گفت: خاله عنکبوت! تارهاتو می دی بندم بشن؟ خاله عنکبوت گفت: نه که نمی دم. رفت پیش موشه و گفت: آقا موشه! سبیل هاتو می دی بندم بشن؟ موشه گفت: اگه خونه م بشی، می دم. کفشه خونه ش شد. سبیل های موشه هم بند کفشه شد.

نم سوم: نینانه

نینانه تاتی نباتی رفت جلو. یک قدم رفت جلو. مامان برایش دست زد و گفت: آفرین. دو قدم رفت جلو. بابا برایش دست زد و گفت: آفرین. نینانه سه قدم رفت جلو. مامان و بابا دست زدند و گفتند: آفرین آفرین. نینانه به عروسکش رسید. عروسکش را بغل کرد و همان جا نشست روی زمین و گفت: آفرین آفرین.

نم چهارم: خروس بودند، فیل شدند!

یک روز دو تا فیل به هم رسیدند. فیل ها با هم دوست شدند. خروس شدند! یکی گفت: اول من خروس شدم! آن یکی گفت: نخیر. اول من خروس شدم! دو تا خروس با هم دعوا کردند. از هم قهر کردند. دوباره از هم دور شدند. خروس بودند، فیل شدند!

نمایش بازخورد های بیشتر

افزودن دیدگاه جدید

کاربر گرامی شماره تماس، ایمیل شما به هیچ عنوان روی وب سایت رادیوکودک نمایش داده نخواهد شد. اگر می خواهید نام شما نیز بصورت عمومی نمایش داده نشود از عبارت "ناشناس" استفاده نمائید. برای مشاهده بازخوردهای بیشتر در این قسمت کلیک کنید.