قصه صوتی ننه موشی و دخترش با صدای مریم نشیبا

۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
قصه-صوتی-ننه-موشی-و-دخترش-با-صدای-مریم-نشیبا

شب بخیر کوچولو

به نام خدای خوب و مهربون، غنچه های من شب شده! دیگه وقت خوابه!

ماه هم اومده وسط آسمان نشسته؛ ستاره ها دورش جمع شدند.

مادربزرگ هم اومده توی ایوون، بچه ها با خوشحالی دور تا دور مادربزرگ نشستن.

مادربزرگ بازم میخواد قصه بگه، قصه‌ای از این طرف از اون طرف؛

قصه‌ی مادربزرگ خیلی شیرینه، مثل قند و عسل، مثل نقل و نبات می مونه.

صدای مادربزرگ پیچیده باز توی حیاط؛ خوب بچه های من، اگر شما هم دوست دارین به قصه مادر بزرگ گوش کنین، آروم چشماتونو رو هم بذارین و گوش کنین به قصه ی امشب.

قصه امشب مادربزرگ، اسمش هست:« ننه موشی و دخترش.»

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای خوب و مهربون، هیچکس نبود.

ننه موشی صبح زود از خواب بیدار شد؛ مثل هر روز آماده‌ی کار شد.

در لونه‌اش رو باز کرد؛ رفت بیرون و کنار جوی آب نشست، دست و صورتش رو شست.

بعد هم برگشت تا صبحانه رو آماده کنه. موش موشی، یعنی دخترِ ننه موشی هم از خواب بیدار شد.

به مادرش سلام کرد؛ بعد رفت بیرون و کنار جوی آب نشست و دست و صورتش رو شست.

بعد برگشت تا به مادرش کمک بکنه.

اول پنیرها رو ریز کرد، بعدم دوتا گردو آورد و گردوها رو یکی یکی شکست و مغزشون رو دراورد.

ننه موشی خیلی خوشحال بود؛ چون دخترش بهش خیلی کمک می کرد.

وقتی بچه‌ها کارها تموم شد، هر دوتا نشستن و صبحانه خوردن.

بعد از صبحانه ننه موشی چارقدشو سرش کرد، جارو رو هم برداشت و مشغول جارو کردن اتاق شد.

موش موشی دلش میخواست جارو رو از مادرش بگیره، چارقد رو به سرش بندازه و جارو بکنه و هی بخنده.

رفت جلو به مادرش گفت:« ننه ننه منم جارو بزنم؟»

ننه موشی دستی به کمرش زد و نگاهی بچه‌ها، به قد و بالای بچه‌اش یعنی موش موشی انداخت و بعد کلی خندید.

با دُمش موش موشی رو ناز کرد و گفت:« نه ننه جون دختر خوب و مهربونم تو هنوز کوچیکی، ببین از جارو هم کوچک تری! میترسم خسته بشی.»

موش موشی گفت:« نه ننه خسته نمی‌شم، من دوست دارم به شما کمک کنم.»

بعد هم روی دوتا پاش وایساد و گفت:« نگاه کن ننه، من از جارو بزرگترم.»

ننه موشی قد و بالای دخترش رو دید و خندید.

جارو رو گذاشت زمین، رفت و از اون طرف اتاق، بچه‌ها یه چارقد گل قرمزی قشنگ اورد.

اون رو به سر موش موشی بست و جارو رو داد به دستش و گفت:« خیلی خوب، حالا جارو بزن ببینم اصلا تو بلدی!»

موش موشی خوشحال شد، شروع کرد به جارو زدن؛ اتاق رو تمیزِ تمیز کرد.

ننه موشی دستی به سر دخترش کشید و گفت:« آفرین دخترم، خوب جارو کردی.»

اونوقت بچه‌ها ننه موشی ظرف‌های کثیف رو جمع کرد و برد لب جوی تا بشینه و اونجا ظرف‌های کثیف را بشوره.

اما یه مرتبه ننه موشی یادش افتاد که، ای بابا برای ناهار هیچ فکری نکرده؛ هیچی ندارن برای ناهار!

از جا بلند شد و رفت به طرف خونه. زنبیل کوچیکی رو که با برگ فندق درست کرده بودن، برداشت و به موش موشی گفت:« ننه جون، من میرم به باغ فندق، تا برای ناهار فندق جمع کنم.»

ننه موشی اینو گفت و رفت.

موش موشی یه آهی کشید و دلش برای ننه‌اش می‌سوخت.

آخه ننه‌ی موشی از صبح تا شب خیلی کار میکرد؛ زیاد خسته می شد.

موش موشی دلش میخواست برای ننه‌اش یه کاری بکنه، تا اونو خوشحال کنه.

موش موشی از خونه بیرون اومد و رفت لب جوی آب تا گل‌های پونه رو ببینه.

اونوقت برای ننه‌اش هم، یه دست از اون گل‌ها بچینه و بیاره بذاره توی اتاق.

یه مرتبه بچه‌ها، چشمش افتاد به ظرف‌های کثیف لب جوی!

همون ظرف‌هایی که مادرش برده بود بشوره‌ها!

بله بچه‌ها، موش موشی فکری به خاطرش رسید!

برگشت به طرف خونه؛ چارقدش رو پیدا کرد و اونو بست به سرش.

درست بچه ها، خودشو شکل مادرش درست کرد!

عینهو مامانش شده بود، بعد رفت لب جون نشست و شروع کرد به شستن کاسه‌های پوست گردویی!

کاسه‌ها رو یکی یکی شست و تمیز کرد و گذاشت کنار؛ موش موشی از این کار خودش خیلی خوشحال بود.

با خودش می‌گفت:« الان اگه ننه برگرده و کاسه‌های تمیز و ظرف‌های تمیز رو ببینه خیلی خوشحال می‌شه!»

بچه‌ها بشنوین که مادر موش موشی هم رفت توی باغ فندق؛

شروع کرد به چیدن فندق و اونا رو می‌ذاشت توی زنبیلش.

آب جو هم از باغ فندق می‌گذشت یه مرتبه بچه‌ها، مادر موش موشی که داشت فندق‌ها رو می‌ذاشت توی زنبیلش؛

چشمش افتاد به جوی آب! روی آب یه چیزی دید! خیلی ترسید! خوب که نگاه کرد دید که ای وای، چارقد بچه‌شه! چارقد موش موشیِ! چارقد گل قرمزیش!

رفت جلو چارقدو از آب گرفت، اونو خوب نگاه کرد و داد زد:« ای داد بیداد! این چهارقد موش موشی! این مال دخترمِ حتماً افتاده توی آب!»

ننه موشی از ترسش زنبیل فندقشو انداخت و همین طور که گریه می‌کرد، از باغ رفت بیرون و رفت به طرف خونه‌اش.

در زد، موش موشی توی خونه بود، در رو وا کرد!

مادرش تا اونو دید یه نفس راحتی کشید و خوشحال شد، از اینکه بچه‌اش رو می‌بینه! چون بچه‌ها فکر می‌کرد موش موشی رو آب برده.

موش موشی رو گرفت توی بغلش و اونو نوازش کرد؛ موش موشی هم مادرش رو بوسید؛

بعد از مادرش پرسید:« مادر میشه از شما یه خواهش بکنم؟»

مادرش گفت:« چه خواهشی دخترم؟»

گفت:« میخوام از شما خواهش بکنم، یه دقیقه، فقط یه دقیقه بیاین باهم بریم کنار جوی آب!»

مادرش گفت:« کنار جوی آب مگه چه خبره؟!»

موش موشی گفت:« خواهش می‌کنم شما بیاین، می‌بینین اونجا چه خبره!»

بله بچه‌ها، موش موشی مادرش رو برد کنار جوی آب؛

مادر دید که به به تمام ظرف‌ها شسته شده، کاسه‌ها چقدر تمیز شده!

مادرش خوشحال شد و گفت:« دخترم، آفرین! دستت درد نکنه!»

موش موشی گفت:« ننه جون، ننه خوب و مهربون، من دیگه بزرگ شدم میزاری هر روز ظرفا رو بشورم؟»

ننه موشی گفت:« میزارم دخترم، اما یه شرطی داره!»

موش موشی گفت:« چه شرطی؟»

ننه موشی گفت:« به شرط اینکه وقتی ظرف می‌شوری، مواظب باشی یه چیزی رو گم نکنی!»

موش موشی گفت:« چی رو گم نکنم؟»

ننه موشی گفت:« مواظب باشی که چارقدت رو آب نبره خانم!»

موش موشی از حرف مادرش تعجب کرد، یه دستی کشید به سرش و تازه فهمید که مادرش چی میگه! درسته چارقدش بچه‌ها، رو سرش نبود!

یه دفعه گفت:« وای چارقدم رو آب برده! چارقد قشنگم گم شده!»

ننه موشی خندید، چارقد گل قرمزی دخترش رو نشون داد و گفت:« نه ننه چارقدت اینجاست! می‌دونی من اونو از کجا پیدا کردم؟ من اونو از روی آب گرفتم!»

موش موشی خوشحال شد؛ چارقد خیسش رو از ننش گرفت، انداخت روی بوته‌ی گل تا خشک بشه؛

چون می‌خواست بعد از ناهار چارقدش رو دوباره سرش کنه و بره لب جوی آب بشینه و ظرف‌ها رو بشوره.

ننه موشی هم با خیال راحت برگشت به باغ تا چی رو بیاره بچه‌ها؟ آهان! درست گفتین، تا زنبیلش رو که انداخته بود بیاره.

قصه‌ی ما تموم شد؛ امیدوارم با تموم شدن قصه، همه‌ی شما کوچولوهای من به خواب خوشی رفته باشین و خواب‌های قشنگی هم ببینین.

آمد دوباره، مهتاب لالا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی

گل زود خوابید، مثلِ همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ گل زود خوابید، مثلِ همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه؛ لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی

جنگل لا لالا، برکه لا لالا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، شب بر همه خوش، تا صبح فردا، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی، لالا لالایی.

نمایش بازخورد های بیشتر

افزودن دیدگاه جدید

کاربر گرامی شماره تماس، ایمیل شما به هیچ عنوان روی وب سایت رادیوکودک نمایش داده نخواهد شد. اگر می خواهید نام شما نیز بصورت عمومی نمایش داده نشود از عبارت "ناشناس" استفاده نمائید. برای مشاهده بازخوردهای بیشتر در این قسمت کلیک کنید.