قصه صوتی اولین پرواز

در لانه­ای کنار پیچک­های قدیمی کنار باغ گنجشک کوچلو سر از تخم در اورد و اون در روشنایی روز چهار خواهر و برادر هم شکل خودشو دید.

مدتی نگذاشت که پرهای نرم گنجشک کوچلو جلو ریخت و جاش پرهای محکم قهوه­ای در اومد. اون کم کم یاد گرفت تا بال­ها شو تکون بده اونا رو بالا و پایین ببره. یک روز مادرش بهش گفت:

حالا دیگه بزرگ شدی باید یادگیری که پرواز کنی.بای پرواز کردن بهت یاد بدم... اول سرتو بالا بگیر حالا بالاتو آروم بهم بزن، و در هوا پرواز کن . اگر افتادی زود بلند شو، نترس و بپر.

گنجشک کوچلو بر لبه لانه ایستاد. سرشو بالا گرفت چشماشو بست بالاشو بهم زد و به هوا پرید و نیفتاد چشمشو که باز کرد زمینو زیر بالاش دید. همه جا رنگارنگ زیبا بود....

درخت­ها با وزش باد تکون می­خوردن- رودخونه­ی نقره­ای از میون درخت­ها می­پیچید می­رفت، گنجشک کوچلو با خودش گفت: جیک جیک، عجب دنیای قشنگی اون خیلی خوشحال بود. بالهاشو بیشتر بهم زد. اون می­خواست این دنیا قشنگ بیشتر ببینه.

هنوز راه زیادی نرفته بود که بال­هاش خسته شد. سرش درد گرفت، پنجه­های پاهاش تیر کشید با خودش گفت به یک خورده استراحت می­کنم. بعد همه دنیا رو می­بینم، اون لانه­ای بر نوک درخت دید کنار اون لونه نشست از توی لونه جوجه کلاغی، سرشو بلند کرد، پرسید: اِاِ تو قار قار می­کنی.

گنجشک کوچلو سرشو تکون داد گفت:

نه من جیک جیک می­کنم، قار قار پس برو اینجا نمون تو مثل ما نیستی، گنجشک کوچلو سرشو بالا گرفت و بال­هاشو بهم زد پرواز کرد رفت، رفت، رفت... تا به یک منار بلند رسید. کبوتر تو اون سوراخ لونه کرده بودن، کنار یکی از لونه­ها نشست گفت:

اجاره میدی کمی استراحت کنم، جیک جیک کبوتر جواب داد: تو بق بقو می­کنی. گنجشک کوچلو گفت:

نه من جیک جیک می­کنم. پس اینجا نشین تو مثل ما نیستی گنجشک کوچلو بال­هاشو تکون داد و پرید کمی که رفت نزدیک نی­های روی رودخونه یک لون دیر پایین اومد کنار اون نشست و پرسید اجازه میدین کمی اینجا استراحت کنم، یک اردک از لونه بیرون اومد گفت کوک کوک می­کنی، نه من فقط جیک جیک می­کنم.

پس برو تو مثل ما نیستی، اصرار داشت تاریک می­شد. گنجشک کوچلو خیلی خسته شده بود. دیگر نمی­تونست سرشو بالا بگیره و پرواز کنه، ناامید روی زمین نشست، همینطور که پر پری جیک جیک می­کرد. ناگهان پرنده­ای بالای سرش چرخید و کنارش نشست. اون پرنده، مادرش بود، مادرش گفت: کجا رفته بودی چه خوب جیک جیک می­کنی من و همه جا ئنبالم گشتم. حتماً خیلی خسته شده بودی، بیا روی بالم بشین تا به خونه برگشت. گنجشک کوچلو پشت مادرش نشست باهم به لونه وسط پیچک­ها برگشتن اون شب تا صبح گنجشک کوچلو زیر بال مادرش خوابیدو

قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید...

نمایش بازخورد های بیشتر

افزودن دیدگاه جدید

کاربر گرامی شماره تماس، ایمیل شما به هیچ عنوان روی وب سایت رادیوکودک نمایش داده نخواهد شد. اگر می خواهید نام شما نیز بصورت عمومی نمایش داده نشود از عبارت "ناشناس" استفاده نمائید. برای مشاهده بازخوردهای بیشتر در این قسمت کلیک کنید.